نادیده می گیرد.هاضمه اش در تحمل مشقات بسیار قوی است.مؤمن مانند آب جاری است که بر اثر تماس با نجاست، نجس نمی شود.بعضی مردم مانند آب قلیل هستند که بر اثر برخورد با اندکی نجاست، نجس می شوند، برخی نیز مانند آب کر هستند که باید به قدری نجاست در آن وارد شود که بو و طعم نجاست را بگیرند.اما مؤمن مانند آب جاری است که به منبعی عظیم از رودخانه یا دریا متصل است.آب جاری هرگز منفعل نمی شود .این روایت آنگاه که به مناسبتهای اجتماعی کشانده شود آثار و برکات بسیار زیادی دارد .از این رو، مؤمن از گفتار بسیاری از جهال می گذرد.و حلم به خرج می دهد. [/و أذل شی ء نفسا/] هواهای نفسانی در نزد مؤمن از هر چیز خوارتر است. مؤمن به دلیل احساس فرادستی که نسبت به هواهای نفسانی دارد هرگز تسلیم آن نمی شود. [/زاجر عن کل فان حاض علی کل حسن./] از هر آنچه فانی است باز می دارد و در تحقق امور نیکو حریص است. مراد از «فانی» ، امور دنیوی است که به حال نفوس مضر است. «زاجر» هم اعم از زجر و بازدارندگی خود و دیگران است، این روایت در حقیقت، بیان دیگری است از امر به معروف و نهی از منکر . «کل فان» تنها محرمات را در بر نمی گیرد، چه بسا امور مکروه و مباحی که ممکن است به جنبه های اخروی ضربه بزند، لااقل موجب تنزل مراتب شود.و مؤمن، خود و دیگران را از آنها باز می دارد. [/لا حقود و لا حسود و لا وثاب و لا سباب و لا عیاب و لا مغتاب/] کینه ورز و حسود نیست، به مردم نمی پرد و دشنام نمی دهد، عیبجو و غیبت کننده نیست. «حقد» آن دشمنی است که در درون جای می گیرد.میان «حقد» و «عداوت» اختلاف است.معمولا «حقد» را به کینه ترجمه کرده اند. حسد صفت کسی است که آرزوی زوال نعمتی را از غیر دارد.به خلاف «غبطه» که خوب است و آن آرزوی داشتن کمالی است که در دیگری هم هست و در فارسی به «رشک» تعبیر می شود. «وثاب» به معنی پریدن و جستن است.یعنی مؤمن به دیگران پرخاش نمی کند. «عیاب» ، عیب جو را گویند و «مغتاب» ، غیبت کننده، معنی روایت این است که مؤمن اهل کینه، حسد، پرخاشگری، فحاشی، عیب جویی و غیبت نیست. مبالغه در نفی برای فهم بیشتر این روایت ذکر نکته ای ضروری است: چرا حقود و حسود و وثاب و سباب و عیاب را به صورت صیغه مبالغه مطرح فرموده اند؟ آیا می خواهد فقط افراط در ناهنجاریها را از مؤمن نفی «کدح» به معنای سعی و کوشش است و در برخی لغت نامه ها «کدح» به معنای کسب آمده است.ولی کسب کردن مال برای خانواده از مصادیق کدح است. چرا سعی مؤمن از عسل شیرینتر است؟ چون تلاش مؤمن در دو جهت است: یکی جهت کوشش مؤمن برای تأمین معیشت خود یا کسانی است که با وی مربوطاند که این خود، عبادت است و مروت.وجه دوم، تلاش مؤمن مربوط به اعمالی است که در آخرت از آنها بهره مند می شود. مؤمن از کوشش خود در هر دو جهت لذت می برد.آن گاه که در مسیر تأمین معاش تلاش می کند به دلیل فطرت انسانی از این که وسیله است تا دیگران با حمایت او به زندگی ادامه دهند، لذت می برد، مانند پزشکی که از درمان بیماران خویش احساس لذت می کند . در بعد معنوی هم وقتی به اوامر حق تعالی گردن می نهد و دستورهای الهی را اجرا می کند، پیوند محبتی که میان او و محبوب است، شدیدتر می شود و از این جهت لذتی وصف ناپذیر برایش حاصل می گردد.او باور دارد که تلاشش به ملاقات حق می انجامد. «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه» (5) [/لا جشع و لا هلع/] نه حریص است و نه اسیر پوچی است. «جشع» ، کثرت حرص را گویند.حرص به این معنا است که شخصی در عین دارایی باز هم افزون طلبی می کند و حال آنکه این تقاضا برایش مفیدنیست.شدت حرص در جایی است که شخص نصیب خود را گرفته است و طمع در مال غیر دارد. «هلوع» به معنای کسی است که توان تحمل در برابر هواهای نفسانی را ندارد.به تعبیر من آدم پوچی است.چنین شخصی ناشکیباست.اهل جزع و فزع است.بنابر این جشع و هلع، حالت کسی است که حریص است و بی صبر. [/و لا عنف و لا صلف/] درشت گفتار و کم ظرفیت نیست. خداوند پیامبرش را نصیحت می کند که در برخوردهای اجتماعی غلیظ و درشت نباشد.زیرا خشونت نظام اجتماعی را از هم می گسلد.درشتی در گفتار و کردار دریچه ای است به سوی بی ایمانی .در این باره روایت جالبی از سلمان (ره) روایت شده است. [/قال اذا اراد الله عز و جل هلاک عبد نزع منه الحیاء/] آنگاه که خداوند اراده هلاک بنده ای را داشته باشد، ابتدا حیایش را اخذ می کند. [/فاذا نزع منه الحیاء لم تلقه الا خائنا مخونا/] آنگاه که حیا از او رخت بربست، تبدیل به آدم خائنی می شود. [/و ان کان خائنا مخونا نزع منه الامانة/] وقتی خائن شد، امانت از او سلب می شود. یعنی روحیه امانت داری را از دست می دهد و به امانات الهی خیانت می کند.در اینجاست که توحید و ولایتش در خطر نابودی قرار می گیرد. [/فاذا نزعت منه الامانة لم تلقه الا فظا غلیظا/]