می دویم و به سوی کام لحد رهسپریم مرگ چون سایه به دنبال سر و بی خبریم هست خود را همه مهریّه به دنیا دادیم عجبا باورمان نیست که ما رهگذریم دل نبندیم به این عالم فانی، یاران! ما که آخر به سوی دار بقا رهسپریم بهرة ما همه از ثروت ما یک کفن است مالی انفاق نکردیم که با خود ببریم چهره ها چهرة انسانی و خو حیوانی به خود آییم، رفیقان! به خدا! ما بشریم درس ناخوانده بسی دعوی دانش کردیم گوییا باورمان گشته که پیغامبریم پای در سلسلة دیوِ هوا و هوس است با وجودی که ز جنّ و ملک و حور، سریم بدی از نامة اعمال نشستیم و عجیب اینکه پنداشته از خلق جهان، خوب تریم گوش داریم ولی ناشنواییم بسی چشم داریم، خدا رحم کند، بی بصریم گرچه از خویش هم، از کثرت عصیان، خجلیم روز محشر به تولّای علی مفتخریم “میثم”! آن روز که پروندة ما را نگرند ما به رخسار حسین بن علی می نگریم استاد سازگار