🔺 ﺭﻭﺯﮔﺎﺭي ﭘﺎﺩﺷﺎهي ﻭﺯﻳﺮي داشت که همیشه ﻫﻤﺮﺍهش ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺮ حادثه و ﺍﺗﻔﺎﻕ خير ﻳﺎ ﺷﺮي ﻛﻪ ﺑﺮﺍﯼ شاه می افتاد، به پادشاه ميگفت : "ﺣﺘﻤﺎ ﺣﻜﻤﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ!" ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ چاقو ﺑﺮﻳﺪ ﻭ ﻭﺯﻳﺮ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﮔﻔﺖ: «ﺑﺮﻳﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺩﺳﺘﺖ ﺣﻜﻤﺘﯽ ﺩﺍﺭﺩ! » . شاه ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ بسیار ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ ﻭ به شدت ﺑﺎ ﻭﺯﻳﺮ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ که ﺑﻪ ﺣﻜﻤﺖ ﺍﻳﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ معتقد نبود، ﻭﺯﻳﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁن رﻭﺯ ﻃﺒﻖ ﻋﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﺷﻜﺎﺭگاه ﺭﻓﺖ، ﻭﻟﯽ این بار ﺑﺪﻭﻥ ﻭﺯﻳﺮ ﺑﻮﺩ. پادشاه ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﻜﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻋﺪﻩ ﺍي از ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﻮﻣﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ خواستند ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﺍﻳﺎﻧﺸﺎﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻛﻨﻨﺪ. ﻭﻟﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ کردن، ﻣﺘﻮﺟﻪ شدند ﺩﺳﺖ پادشاه ﺯﺧﻤﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﻧﻘﺺ می خواستند. ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﻴﻦ پادشاه ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ کردند. ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﻗﺼﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ پیش ﻭﺯﻳﺮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻗﻀﻴﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:« ﺣﻜﻤﺖ ﺑﺮﻳﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﺣﻜﻤﺖ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ!» . ﻭﺯﻳﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:« ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺣﺘﻤﺎً ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺷﻜﺎﺭ ﻣﯽﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﻣﻦ ﻛﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﺣﺘﻤﺎً قرباني می شدم.» . ⭕ ما انسان‌ها واقعا خیلی چیزها نمی‌دونیم یا نمی‌بینیم، پس بهتره به حکمت‌های خدا معتقد باشیم. . 📗 حضرت علی علیه السلام در میفرمایند: فَلَّربَّ امرِ قد طلبتّهُ فيه هلاکُ دينِک لواتيته چه بسیار اموری که تو طالب آن هستی، در حالی که اگر به تو داده می‌شد، هلاکت دین و دنیای تو در آن بود. @fadaiyanrahbarii