(ادامه نامه) تعلق به «خود» و «آبروی خود» و «بستگان»، نوعی شُرب از نهر طالوت است. امام راحل فرمود اگر احمد كاری كند كه مستوجب حكم باشد، اجرا می كنم. شما برای حفظ عزت خود كاری نكرديد. يادتان هست قبل از رحلت امام، يك ماه كمتر و يا بيشتر به شما عرض كردم: «رياست‌جمهوری تمام می شود، شما بعد از آن چه خواهيد كرد؟»، گفتيد: «حوزه می‌روم، مگر اين كه امام نهی‌ام كند. بعد از رياست‌جمهوری اگر امام به من بگويد مسوول عقيدتی سياسی ژاندارمری يكی از روستاهای سيستان و بلوچستان شوید، ترديد نمی‌كنم». شما رهبری را نخواسته‌ايد، رهبری شما را خواست. رسول خدا به عمويش فرمود: «يا عَمّ انّ الاماره ان طَلَبْتَهَا وَكَّلْتَ اِلَيْهَا وَ اِنْ طَلَبَتْكَ اَعَنْتَ اِلَيْهَا». (ای عموی من! حکومت به گونه‌ای است که اگر تو آن را بخواهی، موکل آن خواهی شد و بايد خودت آن مقام را حفظ کنی و اگر حکومت تو را طلب کند، بر حفظش ياری خواهی شد.) از ياد نمی برم روز رای‌‌گيری برای رهبری را كه وقتی از شما نام برده شد، ناراحت‌تر از هميشه بدون اجازه پشت تريبون رفتيد و اعتراض كرديد و شورای نگهبان به شما گفت چرا جلوی اجرای قانون را می‌گيريد و شما برگشتيد و به جای خود نشستيد. «رهبری» شما را طلب كرده است و شما اعانت خواهيد شد. وعده خداوند حق است. اگر قرار است قانون اجرا شود، بايد از بزرگان كه قله اجتماع هستند، آغاز شود. در كشاورزی، مخزن آب را در مرتفع‌ترين نقطه قرار می‌دهند. آب از پايين به بالا نمي‌رود. قانون هم از بالا به پايين حركت طبيعی آن است. «وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ» (و مأمورم که نخستین مسلمان باشم! زمر؛12). آن كه بيش از هزار و صد سال است به هركس می گويد «اَيُّكُمْ يَاخذُ جَمْرَهُ فِي كَفِّهِ فَيَتْرُكُهَا حَتَّي يَبْرد» (کدام یک از شما یک حبه آتش را همینطور در دست می‌گیرد تا سرد بشود؟)، تا بالاخره امام جمره سلطنت پهلوی را گرفت تا سرد شد، جمره حكومت بعثی را گرفت تا سرد شد. جمره استكبار جهانی در چهره اسرائيل را حزب‌الله گرفت تا بعد از 33 روز سرد شد. حماس هم گرفت تا بعد از 22 روز سرد شد. مساله، مساله گرفتن آتش در دست است و اين ايام آخرالزمان است كه ايمان در دل نگه داشتن از آتش در دست نگه داشتن سخت‌تر است. اين همه شهید، سوختگی‌های دست امت است كه آتش استكبار را نگه داشته و تاكنون از نگه داشتن آن خم به ابرو نياورده است. اين آتش بالاخره سرد خواهد شد، همان طور كه شاه و صدام سرد شدند. امام با سرد شدن آتشِ شاه، به ميان ما برگشت و آن منتظر با سرد شدن آتشِ استكبار است كه زيارتش می‌كنيم. یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور والسلام عليكم و رحمت‌الله محی الدين حائری شيرازی @haerishirazi