📙📙 ✍✍گزارش هفدهم حجاج زبیدی ( پدر زن هانی ) ، محمد بن اشعث و حسام بن اسماء ابن خارجه از طرف عبیدالله به دیدار هانی رفتند و به او گفتند : عبیدالله از شما گله مند است که چرا به دیدار او نمی‌روی ! وی گفت که بیماری اجازه دیدار با عبیدالله را نداده است . آنان به او گفتند که عبیدالله می‌داند که هانی از بیماری رهیده است و در دیدار با عبیدالله کوتاهی می‌کند ، پس از ما خواسته از تو بخواهیم به دیدارش بروی. هانی به گفته آنان اعتماد کرد و به دیدار عبیدالله رفت ، به هنگام ورود به قصر ، عبیدالله به شریح قاضی گفت : خیانتکار با پای خود آمده است ؛ هانی گفت : منظورت چیست ؟ عبیدالله گفت : چرا فتنه می کنی و خانه ات را پایگاه مخالفین قرار می‌دهی و مسلم بن عقیل را در آنجا پنهان می کنی ؟؟ هانی تکذیب کرد ، عبیدالله اصرار کرد که مسلم در خانه هانی است و در این موقع دستور داد معقل را با هانی روبرو کنند هانی با دیدن معقل چاره ای جز اعتراف نداشت و گفت : مسلم به خانه من پناه آورد اجازه بده بروم و به او بگویم از خانه من خارج شود ؛ عبیدالله گفت از اینجا خارج نمی شوی مگر اینکه مسلم را تحویل دهی ! هانی گفت : هرگز این کار را نمی کنم . عبیدالله که به خشم آمده بود با عصا سر و صورت هانی را شکست و دستور بازداشت او را داد در این هنگام قبیله مذحج که از بازداشت هانی آگاه شده بودند به فرماندهی عمر بن حجاج زبیدی به قصر یورش آوردند که به دستور عبیدالله شریح قاضی به بالای قصر آمد و به مردم گفت : من هم اکنون با هانی ملاقات کردم و هیچ خطری هانی را تهدید نمی کند و جان او سالم است. عمر بن حجاج گفت : اگر این چنین است ما نیز از تهاجم دست برمیداریم همین موجب شد تا قبیله مذحج پراکنده شوند 📚 الفتوح تو جلد ۵ صفحه ۸۲ ، مروج الذهب جلد ۳ صفحه ۶۷ @mt_falsafeh 📚📚📚📚📚📚📚📚 https://eitaa.com/joinchat/729677891Cc0cea1ba96