✍✍ گزارش نوزدهم مسلم بن عقیل به همراه یاران به نماز مغرب ایستاد ، پس از نماز مغرب از آن جمعیت تنها ۳۰ نفر باقی ماند و هنوز از مسجد خارج نشده بود که از آن سی نفر ۱۰ نفر باقی ماند . هنگامی که از مسجد خارج شد و به منطقه‌ای که قبیله کنده در آنجا سکونت داشتند رسید ، این ده نفر هم از مسلم جدا شدند و مسلم بن عقیل در کوچه های کوفه تنها ماند و چون راهنمایی نداشت خانه‌ای را نیز نمی‌شناخت به راه خود ادامه داد تا به منزل زنی به نام طوعه رسید که منتظر فرزندش بود . مسلم بن عقیل به طوعه سلام داد و آب طلب کرد ، طوعه آب آورد و او را سیراب نمود و به داخل خانه رفت و در را بست ، بار دیگر چون منتظر فرزندش بلال بود به در خانه آمد و مشاهده کرد که مسلم بن عقیل همان جا نشسته است از او خواست در آنجا توقف نکند ، مسلم بن عقیل خود را معرفی کرد و گفت : من در این شهر کسی را ندارم آیا میشود داخل خانه شوم ؟؟ طوعه چون او را شناخت فوراً دعوت به خانه کرد و در اتاقی مسلم بن عقیل را جا داد و به پذیرایی پرداخت ؛ بلال فرزند طوعه که از بیرون آمده بود از رفت و آمد مادرش مشکوک شد و از مادرش پرسید چه کسی در خانه ماست و تو پس از سوگند دادن بلال به او گفت : مسلم بن عقیل در خانه ماست . بلال صبح زود به دارالاماره رفت و به عبدالرحمان فرزند محمد بن اشعث اطلاع داد که مسلم بن عقیل در خانه آنهاست ، عبدالرحمان بن محمد بن اشعث است فوراً به پدرش که در حضور عبیدالله نشسته بود خبر داد ، عبیدالله که به سخن زیرگوشی این پدر و پسر مشکوک شده بود پرسید : چه اتفاقی افتاده است ؟ محمد بن اشعث جریان را گفت . عبیدالله ابن زیاد با شنیدن این خبر ، محمد بن اشعث را به همراه ۷۰ نفر مأمور بازداشت و دستگیری مسلم‌بن‌عقیل کرد . 📚 اخبار الطوال صفحه ۲۵۴ ، الفتوح جلد ۳ صفحه ۶۸ @mt_falsafeh 📚📚📚📚📚📚📚📚📚 https://eitaa.com/joinchat/729677891Cc0cea1ba96