✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ مردی از اطراف قزوین برای کارگری به تهران آمد و پس از اینکه از دسترنج خود مقداری پول ذخیره کرد تصمیم گرفت برای دیدن زن و فرزند به محل اقامت خود بازگردد یکی از دوستانش که او نیز کارگر بود از پس انداز وی با خبر شد و به فکر افتاد که آن را با حیله‌ای از چنگش درآورد و به همین منظور او را تا قزوین تعقیب کرد کارگر به خانه رفت، شب هنگام که همه خواب بودند دزد طبق نقشه قبلی از طریق بام به درون اتاق رفت و گهواره کودک را خیلی آهسته برداشته به حیاط منزل برد سپس بچه را بیدار کرد تا گریه کند پدر و مادر با صدای بچه از خواب بیدار شدند ولی چون گهواره را در اتاق ندیدن به حیاط دویدند دزد از این موقعیت استفاده کرد و به درون اتاق رفت ولی پس از پیدا کردن پول می‌خواست از اتاق خارج شود که ناگهان زلزله شدیدی در گرفت و دزد با پول‌ها زیر خروارها خاک مدفون شد مرد کارگر و زن و بچه‌هایش خدا را شکر می‌کردند که جان سالم به در برده بودند و در این فکر بودن که چه کسی این گهواره را به حیاط آورده است! تا اینکه وقتی برای بدست آوردن اثاثیه منزل و پول‌ها خاک‌ها را کنار زدند ناگهان مردی را دیدند که در حالی که پول‌ها در دستش بود زیر آوار هلاک شده بود آنکه سازد مردم آزاری مرام خویشتن سعی دارد روز و شب بر انهدام خویشتن هر که دارد تلخ کامی را روا بر دیگران تلخ می‌سازد به دست خویش کام خویشتن آنکه دامی چید بهر دیگران دیدیم ما عاقبت افتاد خود روزی به دام خویشتن ✧✾════✾✰✾════✾✧