همراه بیمار ضجه میزند برای راه افتادن کار بیمارش، و پرستار پرخاشگر و عصبی که روز تعطیل مجبور است شیفت باشد میگوید: خودتان بروید پیگیر کار بیمارتان شوید. و وظیفه خودش را میاندازد بر دوش بیمار و همراهش!
دکتر و پرستار ناعزیز؛ آدمها برده و بندهتان نیستند، شما از بیماران طلب ندارید، دارید حقوقتان را میگیرید، کم و زیادش به ما ربطی ندارد. سگ اخلاقی شما توجیهی جز عقدهای بودنتان ندارد. کاش فقط کمی انسان باشید و خودتان را جای افراد بگذارید.
بیماری که روی تخت خوابیده، عزیز کسی است!
هر بیماری عزیز کسی است! اگر این را یادتان نرود نصف ماجرا حل میشود.
اما سخنی چند با آنان که فرزندی دارند: پدر و مادر عزیز، بچههایتان را مجبور نکنید که دکتر بشوند.
از بچههایتان بخواهید بزرگ که شدند انسان بمانند و انسانی رفتار کنند. صریح بگویم «آدم باشند.»
آدم بودن مهمتر از دکتر شدن است. به خدا که مهمتر است. آدمی که سرشار از عقده است با کولهباری پر از خودخواهی و صفات رذیلانه و خالی از مهربانی و انسانیت راهی اجتماع نکنید! نتیجه اجبار شما میشود فردی پر از عقده که دلش از سنگ است. مریض صد تا درد دارد و آقا و خانمِ دکتر عزیز دردانه شما میشود درد صد و یکمینش! کارگر و کارمند دولت پرخاشگر را نهایت یکی دوبار میبینیم و تمام. اما پرستار و دکتر مستقیماً با بیمار و همراهانش در ارتباطاند و آثار روانی رفتارهای ناشایست آنها برای همیشه زخمی میزند که هرگز درمان نمیشود.
اما موضوع دیگری که به نظرم بسیار اهمیت دارد این است که در ایران کمتر کسی برای پرستار شدن درس میخواند و آزمون میدهد. متأسفانه متأسفانه در اکثر موارد، پرستار همان دانشآموزی است که در رویای دکتر شدن کنکور داده است اما مجبور شده به کم قانع شود(از دیدگاه جامعه) تا بتواند آن روپوش لعنتی را بپوشد که پدر و مادرش بتوانند در فامیل پزش را بدهند!
دیدید تو مطب دکتر هم منشیها بداخلاقتر و پاچهبگیرتر از دکترها هستند؟!
دکترها هم تعریفی ندارند و خود عذاب الیم دیگری هستند که باید جداگانه ازشان بنویسم. اگر شما دوستدار این قشر هستید، باشید. با اجازه شما من دوستندارشان هستم و دلم میخواهد چیزی را بنویسم که حقیقت دارد و نه گوگولی است و نه فانتزی!
حقیقت کثیف جامعه اینجاست. همینجا، بیمارستان!
#مریم_جعفری_تفرشی