🔻بهشتی به روایت بهشتی 🔰خاطره شهید بهشتی از مواجهه با رئیس ساواک شاه در سال 43 🔹يكى از خاطراتم كه هرگز فراموش نمى‌كنم، مربوط به يك سخنرانى پرشورى است كه درسال 1343 در مدرسه چهارباغ اصفهان داشتيم كه روز 17 ربيع‌الاول بود. در آن سخنرانى مردم را به انقلاب دعوت كردم و ضمن صحبت بحث به اينجا كشيد كه حضرت رسول(ص) گفت انقلاب را با رساندن پيام خدا و پيام فطرت‌پذير آغاز كنيد و دنبال كنيد، اما هر وقت دشمنان خدا و دشمنان انسانيت سرراهتان ايستادند و خواستند نداى حق شما را در گلو خفه كنند، آن موقع آرام ننشينيد، سلاح به‌دست بگيريد و با آنها بجنگيد. وقتى بحث به اينجا كشيد جلسه متشنج شد و مرا دستگير كردند و بردند به شهربانى و بعد به ساواك اصفهان. 🔹در آنجا رئيس ساواك به من گفت شما مأموريت داشتيد بياييد و اين شهر را به هم بريزيد و مردم را به جنگ مسلحانه دعوت كنيد. به او گفتم بگذاريد حرف‌هایی كه آنجا نگفتم اينجا برايتان بگويم. گفتم شما به اين ملت چه مى‌گوييد؟ آيا يك ملت مرده مى‌خواهيد در اين كشور باشد. ما مى‌گوييم ملت ما بايد يك ملت زنده باشد. آن روز براى چندمين بار تجربه كردم كه اگر انسان مؤمن مبارز در برخورد با دشمن با قوت و قدرت نفس سخن بگويد، چه جور مى‌تواند او را پشت ميز رياستش مرعوب كند. 🔹اين آقاى سرهنگ پس از اينكه ديد من با قاطعيت و صراحت مى‌گويم كه اين انقلاب براى آن هست كه از اين مردم انسان‌هايى بسازد كه در برابر هر دشمنى از خودشان دفاع كنند و اين بحث را بى‌پروا ادامه دادم، تحت‌تأثير قرار گرفت و گفت كه اگر روحانيون با اين شيوه با مسائل برخورد كنند، اين براى ما يك معنى ديگر پيدا خواهد كرد. بعدها شنيدم كه بالاخره ساواك نتوانست ايشان را تحمل كند و بعد از دو سه سال ايشان را بيرون كرده بودند. 🔹 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari