سیره پیشوایان این قسمت: آیت‌الله حق‌شناس عاقبت خوشی را برایش نمی‌بینم! یک روز با مرحوم آیت‌الله حق‌شناس تهرانی از مسجد خارج می‌شدیم و به طرف منزل‌شان می‌رفتیم. دم در مسجد، یکی از دوستان طلبه را دیدند که اتفاقاً مورد محبت ایشان بود. مرحوم حق‌شناس به جهتی، ناراحتی مختصری از آن طلبه پیدا کرده بودند. همین که آن آقا آمد و سلام و علیک کرد، استاد حق‌شناس رو به من کرده- در حالی که دست‌شان را پشت گردن این آقا بردند چند تا آرام پشت گردن ایشان زدند- و به من فرمودند: داداش عباس، قبلا آدم خوبی بود! همین که ایشان گفتند قبلا آدم خوبی بود، آن آقا بلافاصله گفت: الآن هم آدم خوبی هستم! تا این سخن را گفت، استاد حق‌شناس حالت قبضی پیدا کردند، منفعل شدند و به مسیر خودشان ادامه دادند. در راه مدتی ایشان در سکوت سنگین فرو رفتند، یکباره فرمودند: عاقبت خوشی را برایش نمی‌بینم! باز تامل کردند و فرمودند: دیدی چه گفت آقاجون! دیدی چه زود جواب داد! اتفاقاً آن شخص بسیار بااستعداد، و مورد توجه آقای حق‌شناس بودند. ولی متاسفانه ماجراهایی اتفاق افتاد و مسیر زندگی‌شان تغییر کرد و آنچه استاد حق‌شناس گفتند دقیقا اتفاق افتاد! آن تسریع در پاسخگویی، یک نشانه بود که نشان می‌داد طرف حد نگه‌دار نیست. اگر استادت یک چیز گفت سکوت کن، نه اینکه سریع پاسخ بدهی. ببینید ادب چقدر مهم است. آشنایی با این حدود و اندازه‌ها این قدر اهمیت دارد. خبرگزاری ایکنا، گفتگو با سید عباس قائم مقامی، ۱۴۰۱/۱/۲۴. http://t.me/sireyefarzanegan