میان هجمه‌های متقابل و متناقض مات و مبهوت مانده ام؛ یک طرف بغض و عناد را می‌بینم یک طرف جماعت سوگوار در خیلِ بغض و اشک ... انگار که در کلاسی شلوغ که هر کس ساز خودش را میزند مبهوت روی نیمکت نشسته باشی، نه از جنس آنهایی هستی که در سوگ آدمی به رقص و پایکوبی مشغول‌اند نه از آن دسته ای که تا دیروز سر ناسازگاری داشتند و امروز عذاب وجدان بیخ گلویشان را گرفته و با پرخاش و گریه خودشان را خالی می‌کنند فقط خیره نگاهت به تخته سیاه و آن صندلی معلمی قفل شده. نمیدانم حکمتش چیست که هر دو رئیس جمهورِ خادمِ مردم که سودای شهادت در سر داشتند ابتدا گذرشان به کوی معلمی افتاده. از اهل سیاست شنیده ام که تعطیلی در کار شما بی‌معنا بوده است برای من سخن دور از ذهنی نیست چرا که می‌گویند در شش سال تدریس در حوزه‌ی مروی حتی یک‌بار هم غیبت نداشته‌اید. جنستان هم‌جنس معلم ها بود نه سیاس هایی که به راحتی شانه از بار مسئولیت خالی می‌‌کنند. فقط یک معلم میتواند اخلاق، این گمشده‌ی سیاست، را عزیز بدارد و تیغ سکوت را به امید تربیت به جان بخرد، ای دریغ که بعضی با کرور کرور مدرک دکتری هنوز که هنوز است ولو به اندازه ی کسی که اندک مدرک تحصیلی‌ای دارد از درک اخلاق عاجز است و تنها راه تحقیر و افترا را می‌شناسند. دست‌نوشته ای از شما هست با این مضمون که :((توفیق حضور در مدرسه برای اینجانب مغتنم است حق‌التدریس را به طلاب نیازمند پرداخت فرمایید‌.)) اصلا معلمی که وارد گود سیاس ها می‌شود جنسش با جنس مابقی آنها فرق می‌کند. آ سید ابراهیم این بار جانت را گذاشتی نه فقط حقوق کارت را و چه شایسته رهبری شما با واژه ی رئیس جمهور مغتنم یاد کرد. ‌ فلسفه‌‌ی بودن را دوباره معنا کردی در این اردیبهشت با بغض دوست دارم روی تخته سیاهی بنویسم تا همه بخوانند : بودن به از نبود شدن خاصّه در بهار.‌.. 📝 عهدیه حمزه لوئیا ➖️➖️➖️➖️➖️ 🆔️ @Farhangiane_javan