محمد بن اسماعیل نزد‌ هارون الرشید به دارالخلافه رفت، به حاجب وزیر دربار‌ هارون گفت می خواهم امیر المومنین هارون الرشید را ملاقات کنم. همین که بر‌ هارون وارد شد، چنین گفت: «ای امیرمؤمنان! در زمین، دو خلیفه وجود دارد: یکی موسی بن جعفر در مدینه که از اطراف، مالیات برایش می‌آورند و دیگری تو که در عراق، مالیات می‌گیری، ‌هارون گفت: تو را به خدا قسم! چنین است؟ محمد: آری! به خدا قسم چنین است، ‌هارون، دوباره او را سوگند داد و او هم، سوگند یاد کرد، هارون صد هزار درهم برایش حواله نمود، آن را گرفت و به مدینه حواله نمود، چون وارد مدینه گشت، مریض شد، هنگامی که پول‌ها رسید، او در حال جان دادن بود و چون درگذشت، پول‌ها را به بیت‌المال برگرداندند.[۴] نه به مالی رسید و نه فرصتی یافت تا مقامی یابد اما سعایت او سبب شد تا امام به دستور هارون !بازداشت و روانه زندان شود و در همین زندان هم به شهادت رسید. ◇حمید احمدی ۱۷ بهمن ۱۴۰۲ ۲۵ رجب ۱۴۴۵ منابع: ۱-الإرشاد في معرفة حجج الله ۲-الکافی ج۲، باب الحسد ۳- میزان‌الحکمه ج۱۳، اندرزهای امام کاظم ۴- بحار الانوار ج ۴۸ ص ۲۴۰- ۲۳۹ ۳- میزان‌الحکمه ج۱۳، اندرزهای امام کاظم ۴- بحار الانوار ج ۴۸ ص ۲۴۰- ۲۳۹