یقین‌گ را است و به آزادی و عدالت و ارزش‌های انسانی_ جهانی(الهی) مانند علم، استضعاف، ظلم‌ستیزی، عدالت و... باور یقینی دارد. در عین حال شناخت از واقعیت را متدرج می‌داند و از این رو از مطلق‌گرایی دوری می‌کند: یقین‌گرایی در عین پرهیز از مطلق‌گرایی. این در برابر دمکراسی همزمان تردیدگرا و مطلق‌گرای (!) غربی است که در عین مطلق‌گرایی دچار روزمرگی، خودخواهی و بی‌آرمانی و ندیدن انسان و ملل دیگر است. چی کسی واقع‌گرا است؟ جمهوری اسلامی یا واقع‌گرایی مسلط بر غرب؟ با وجود نگاه امنیتی و نگاه بدبینانه به انسان، مکتب واقع‌گرایی خود را مدعی مطابقت واقعیت می‌داند.‌ اما واقعیت را برش می‌دهد و تجزیه می‌کند(تقلیل و تنزل می‌دهد). آنها تنها بخشی از واقعیت را دیده و درباره آن هم دچار اغراق و بزرگ‌بینی می‌شوند . در مقابل در الگوی جمهوری اسلامی، واقعیت به معنای طبیعت و نیز به معنای بالقوه‌گی و بالفعلی یا تماما آفرینش خداوند است یا امتداد آفرینش اوست. اما بالقوه‌گی‌های طبیعت و واقعیت را خداوند مقدر کرده و انسان در مقام فعلیت‌سازی است. با این مبنا، الهی بودن یعنی واقع نما بودن، یعنی مطابقت یا دست کم سازگاری با واقعیت. دمکراسی الهی یا مردم سالاری دینی، دمکراسی صدق و مطابقت با طبیعت و نیز طبیعت انسانی (فطرت) است. به بیان دیگر، حقیقت، کانون این دمکراسی است. بر این اساس و برای مثال این دمکراسی با انواع انحصارگرایی می‌ستیزد. جانب حقیقت می‌ایستد و از این‌رو در حصر و حصار جناح، سازمان‌ها، دولت‌ها، گروه‌ها، جنسیت و هیچ چیز دیگر نمی‌ماند و آنها را کالبدزدایی می‌کند.  به دیگر سخن، دمکراسی مخصوص به جمهوری اسلامی، نهایت خلاقیت و آزادی فردی است . همچنین نهایت سازگاری با طبیعت و پرهیز از خشونت و کشتار جمعی است. در برابر تردیدگرایی دمکراسی غربی و آنچه به عنوان نسبی‌گرایی-به منزله شرط تساهل و دمکراسی- از آن یاد می‌شود نیز باید گفت  اگر یقین‌گرایی نباشد، دچار فرد یا سوژه‌ی لَخت می‌شویم که ای بسا بزودی یا آسانی منفعل می‌شود و مایوس و بدبین شده و براحتی نیز تن به  امر غیراخلاقی و شاید فروش  شرافت و اصالت خود می‌دهد. کاری که پس ت مدرنیسم و لیبرالیسم متعارف با افراد می‌کند، در بسیاری موارد، چنین است. آنها یقین به انسان و ارزش‌های انسانی را گرفته و همه اعتقادات را بعضاً به اسم تساهل در عرض هم القا می‌کنند. هرچند غرب در نهایت همین باور نسبی‌گرایی خود را درست و حتی مطلق دانسته و دچار تناقض و نقص غرض می‌شود. دمکراسی غربی مصداق کنترل امنیتی، توتالیتاریسم و انحصارگرایی آنچه در پی می‌آید نشان دهد مخالفت با حقیقت (امر توپر و دات دار) در دمکراسی غربی موجود آزادی نبوده است بلکه نوعی توتالیتاریسم و همه چیز خواهی انحصارگرایانه را پیشِ رو نهاده است. می‌توان نئولیبرالیسم را به منزله لیتوگرافی، صنعت نشر و سطحی‌کردن، به بوته نقد گذاشت. در بعد زیبایی‌ شناسانه، لیتوگرافی، اثر هنری را از ذات تهی و راز‌زدایی کرده و به امر اقتصادی تقلیل می‌دهد. در بعد اقتصادی، با اختراع پول قابل چاپ به جای سکه، قدرت انتشار و اشغال سطوح را به دلیل عدم محدویت سکه‌های فلزی از حیث میزان موجود در عالم خارج، به دست آورده و ماهیتی همه‌گیر و توتالیتر می‌یابد. در امر سیاسی نیز، دولت نئولیبرال به‌عنوان نظامی سراسربین و یا مکانیزم کنترل نامحسوس، آزادی را به‌گونه‌ای نامحسوس تحدید می‌کند. روند «سکولاریزاسیون یا عرفی‌کردن» روندی است که ذات‌زدایی و راز‌‌زدایی را خودآگاه و ناخودآگاه در دستورکار قرار داده است. این ذات‌زادیی و تهی‌کردن محتوای خویش، قدرت «انتشار» در سطح و اشغال وسیع‌تر را به نئولیبرالیسم می‌دهد و بدین‌طریق، نوعی توتالیتاریسم و فراگیریِ سراسری و ذات‌زدوده را به رخ می‌کشاند. دولت امنیتی غرب مانند دوربین کوچک‌شونده‌ای است که هرچه کوچک‌تر می‌شود بیشتر توان نظارت و سلب حریم خصوصی و آزادی‌های اساسی افراد به بهانه امنیت را به دست می‌آورد. از این رو، دولت مینی مال یا حداقلی لیبرال نیز به شدت امنیتی است. حاصل سخن آنچه تاکنون گفته شد بر مبنای تعلیل و تحلیل بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع مردم اصفهان بود. رهبر انقلاب در بیانات اخیر خود کار را به جای پول برجسته کرده  و از این حیث درست در برابر منطق مانیتاریستی یا پول‌گرایی لیبرال و مادی غرب قرار گفت. ایشان همچنین امید را مورد تأکید قرار داد. امید متضمن شادی اصیل و و ماندگار و مبنامبند به جای شادی مبتنی بر هیجانات کاذب و زودگذر است که در آشوب‌های اخیر هم دیدیم. واقعیت آن است که الگوی جمهوری اسلامی هم دین هم پیشرفت مادی و هم استقلال فرد و هم آزادی او را تامین می‌کند و مانع از تنهایی و انزوا و بی‌معنایی او می‌شود(مصداق آن جماعت ولایی و مسجد و نماز جماعت است). این عقلانیتی است که برخلاف عقلانیت لیبرال عاری از عاطفه نیست یا دچار دوگانه انگاری عقل و عاطفه نیست.