السلام علیک یا صاحب الزمان فانی‌ام... آغاز و پایانی ندارم جز خودت! غیر مقدورم که امکانی ندارم جز خودت! سال‌ها محتاج نانم از تنور خانه‌ات از کسی در سفره‌ام نانی ندارم جز خودت! باز هم دارم غزل‌ها را بهانه می‌کنم قصدی از شعر و غزل‌خوانی ندارم جز خودت! هرکسی که دل به او بستم، دلم را زد شکست با دل ویرانه خواهانی ندارم جز خودت! یک زمانی هم اگر حرفی ز آبادی شود در خراب‌آبادِ دل، بانی ندارم جز خودت! چاره‌ای کن! غفلتم از تو جدایم کرده است چاره‌ای هنگام حیرانی ندارم جز خودت! می‌نشینی پیش چشمم باز انکارت کنند؟! مثل یعقوبم که برهانی ندارم جز خودت! پاره کردم این گریبان را بدانی عاشقم بهرِ کس پاره گریبانی ندارم جز خودت! در پشیمانی، پشیمان از پشیمانی شدم راهِ حل از این پشیمانی ندارم جز خودت! بین خلوتگاه قبرم شک ندارم آخرش فاتحه‌خوانی و مهمانی ندارم جز خودت! در قیامت هم بهشت من تویی یابن‌الحسن(عج) خوب می‌دانی که رضوانی ندارم جز خودت! آرزویم کربلا رفتن به‌همراه شماست همسفر تا کوی جانانی ندارم جز خودت! محمدجواد شیرازی