#کانون_کتاب_و_کتابخوانی
#داستانک
#ترویج_کتابخوانی
#فرهنگ_کتابخوانی
#امور_فرهنگی_و_اجتماعی_دانشگاه_کوثر
📚📚📚📚📚📚📚📚
اسم داستانک : مار خوش خط و خال
روستا مثل همیشه سرسبز بود خورشید با دست و دلبازی گرمایش را به زمین بخشیده بود آب پرخروش تر از همیشه بود ،نسیمی خنک که موهایم را نوازش میکرد لذت میبردم ودر عالم خود سیر میکردم ...با اینکه مسیر را به خوبی میدانستم اما کمی ترسیده بودم از اینکه تنها در وسط جنگل آمده بودم گاهی با خودم که فکر میکردم زندگی چه شباهتهای زیادی با طبیعت دارد ....
در فکر هایم غوطه ور بودم ،صدایی از پشت سرم شنیدم به عقب برگشتم اطرافم را به خوبی نگاه کردم اما چیزی نبود خواستم به راهم ادامه دهم ،ناگهان متوجه چیزی شدم ..چقدر شبیه مار بود پوست پولکی زیبایی داشت که در نور خورشید حسابی میدرخشید سرش را حسابی بالا آورده بود در یک لحظه خاستم پوست پولکی زیبایش را نوازش کنم اما ترسیدم با خودم گفتم اگر مار باشد مرا نیش میزند اما خودم را قانع کردم مار که بزرگتر است ...
دستم را به نزدیکش بردم به سرعت سرش
چرخید به سمت دستم با ترس دستم را عقب کشیدم سوزشی را در سر انگشتم احساس کردم از انگشتم خون میآید . از ترس زیاد پا به فرار گزاشتم اما دیگر فایده نداشت دیگر زیبایی در پیش چشمم نداشت ترس همه وجودم را احاطه کرده بود ...
زندگی خیلی وقتها آدمهای سمی را سر راه ما قرار میدهد، آدمهایی که دلت میخواهد با آنها ارتباط نزدیکی داشته باشی اما نزدیکی ما به آنها آسیبی بر روی روح و روان ما نیز باقی میگذارد باید حواسمان باشد زندگی مانند طبیعت است هر یک از آدمها نقشی دارند یکی فریبکار ،دیگری شجاع و البته بیشتری هم سمی هستند .مارهایی خوش خط و خال هستند که نباید طعمه آنها شویم....
نویسنده داستانک : تینا موحدان
📚📚📚📚📚📚
😉با ما همراه باشید و ما رو به دوستانتون هم معرفی کنید
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🔻کانون_کتاب_و_ کتابخوانی_دانشگاه_کوثر
🆔️
https://eitaa.com/kanoon_ketabvaketabkhani
#امور_فرهنگی_و_اجتماعی_دانشگاه_کوثر
🆔
https://eitaa.com/farhangikub1
🆔
https://rubika.ir/farhangikub1
🆔
https://t.me/farhangikub1
🌐
http://cul.kub.ac.ir