📕 کتاب یک روز بعد از حیرانی 🌷زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم محمد رضا دهقان امیری 🔹وقتی خبر شهادتت از سوریه رسید هیچ کس باور نمی کرد. خیلی‌ها حتی رفتنت را باور نکرده بودند. تو را چه به سوریه و جهاد و جنگ و شهادت؟ همه فقط لباس پوشیدنت را دیده بودند و مدل موهایت را. تی‌شرت و شلوار جین و موهای خامه را چه به جنگ سوریه؟ برای خیلی‌ها سؤال بود که از کدام راه رفتی که به حریم حرم عمه سادات راه پیدا کردی؟ آنجاکه جای هر کسی نیست. 🔸تو چه قدر به همه شهدا ارادت و علاقه داشتی. یکی از تفریحاتت که نه، دلمشغولی‌هایت قدم زدن بین مزار شهدا بود. مهدیه را هم با خودت می‌بردی . و گاهی محسن هم همراهتان می‌آمد. از مزار صیاد و آوینی شروع می‌کردید و پیاده به جاهای دیگر سر می‌زدید.توی یکی از همین پیاده روی‌ها بود که نگاهت به عکس شهید خلیلی قفل شد و دلت با شهید خلیلی گره خورد. و گفته بودی چه قدر شبیه منه. مهدیه هم تأیید کرده بود و همه چیز از همین شباهت ظاهری شروع شد. 🌸دررفتار و کردار عاشق شهید خلیلی بودی و در شجاعت عاشق شهید اصغر وصالی. گفته بودی خلیلی شجاع بوده. خیلی دوستش دارم. سر حرفش محکم ایستاده. آنقدر به شهید وصالی علاقه داشتی که برای خودت اسم نظامی ابووصال را انتخاب کرده بودی. مهدیه هم مسخره ات می‌کرد: بچه تو اول برو ، بعد اسم نظامی برای خوت انتخاب کن. رسول خلیلی بعد از این همه رفت‌و آمد شد ابوخلیل . تو چطور شدی ابووصال؟ ولی اسم ابووصال روی تو ماند. 👈این کتاب را از نشر شهید کاظمی یا کتابخانه امانی دفاع مقدس در معاونت فرهنگی تهییه بفرمایید. 🆔 @farhangimoasese