توییت فارسی
یه پیرمرد و پیرزن تا وقتی نوبت شون بشه رفتن نشستن کنار شفاژ یخ کرده بودن، رئیس بانک متوجه شد رفت آوردشون کنار خودش بهشون چایی داد و کارشون رو راه انداخت • Afzal •
@farsitweets