واقعا خیلی از مشکلات بقیه رو ما نمیتونیم بفهمیم و درک کنیم. یه ویدئو دیدم از دختری که Anorexia یا بی اشتهایی عصبی داشت و خیلی لاغر بود و کم‌کم داشت درمان میشد. از مراحل درمانش ویدئو میذاشت، یه روز تصمیم گرفت بره فروشگاه یه تیکه کیک بخره بخوره. میگفت چقدر عذاب کشیده توی مغازه تا تونسته بود خودش رو راضی کنه کیک بخره، اون هم یه کیک کوچک. اومد خونه گذاشتش رو میز و نشست، ساعتها نگاهش کرد، با خودش درگیر بود، گریه کرد تا سر چنگال رو زد توش و خورد و بعد کم‌کم تمومش کرد. اخر ویدئو گفت دیگه برای تولدم کیک میخرم. حالا در یه شرایط عادی با خودت میگی کیکه دیگه، خوردن مگه کاری داره، چه اداها… ولی دنیای اینایی که این مشکل رو دارن خیلی عجیبه. یکیشون میانسال بود و سالیان سال بود که انورکسیا داشت، میگفت اگه خیلی دختر خوبی باشم و از خودم راضی باشم، به خودم اجازه میدم هفته ای یه دونه از این شکلاتهای کوچک Lindt رو باز کنم و یه لیسش بزنم! ولی این دختره اونقدر تلاش و دردش لخت و اشکار بود که کاملا باهاش همدردی کردم. »دیکتاتور حانیه« @farsitweets