دوستم برای یک جراحی کوچیک راهی بیمارستان شد و دختر شش ساله اش رو پیش من گذاشت، زن دایی دوستم تماس گرفت که احوال پرسی(فضولی) کنه، وقتی دید که از من حرفی نمیتونه بپرسه، گفت گوشی رو بده به ملودی تا احوالش رو بپرسم. از بچه چند بار پرسید که چه خبر و مامانت کجاست، گفت نمی‌دونم. به بچه گفت وا عزیزم مگه شما تو اون خونه زندگی نمیکنی؟ بچه گفت: چرا ولی مثل شما فضول نیستم که راجع به همه چیز سوال بپرسم🤣 》دختر لر《 @farsitweets