هدایت شده از تفسیر المیزان
🌺 تفسیر آیه 2⃣6⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشأَةَ الاُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ2⃣6⃣ 🔸مراد از (نشاة اولى) دنيا است، و مراد از (علم به آن)، علم به خصوصيات آن است، كـه مـسـتـلزم اذعـان بـه نـشـاه اى ديـگـر و جـاودانـه اسـت، نـشـاءه اى كـه در آن بـه اعـمـال جزا مى دهند، براى اين كه از نظام حيرت انگيز عالم دنيا اين معنا به طور يقين به دسـت مـى آيد كه لغو و باطلى در عالم هستى نيست، و قطعا براى اين نشاءه فانى غايت و هدفى است باقى، و نيز از ضروريات نظام دنيا اين است مى بينيم هر موجودى به سوى سـعـادت نـوعـيـه اش هـدايـت شـده، و انـسـان هـا هـم بـايـد از طـريـق بـعـث رسـل و تـشريع شرايع و توجيه امر و نهى به سوى سعادتشان هدايت شوند، و اين نيز صـورت نـمـى گـيـرد مـگـر ايـن كـه در بـرابـر اعـمـال نـيـك پـاداشـى و در مـقـابـل اعـمال زشت كيفرى مقرر شود، و چون دنيا براى پاداش و كيفر تنگ است، ناگزير بـايـد در عـالمـى ديـگـر كه همان نشاءه آخرت است صورت بپذيرد (به آيه 27 و 28 از سوره ص مراجعه شود). و امـا ايـن كـه چـگـونـه مـمـكـن اسـت انـسـان هـايـكـبـار ديـگـر زنـده شـونـد، دليـل امـكـان نيز در همين نشاءه دنيا است، چون در اين نشاءه ديدند و فهميدند كه آن خدايى كه اين عالم را از كتم عدم به هستى آورد، و چنين قدرتى داشت، او بر ايجاد بار دومش نيز قـادر اسـت: (قـل يحييها الذى انشاءها اول مرة ) و اين خود برهانى است بر امكان معاد، و بر طرف كردن استبعاد منكرين آن. 🔸و كـوتـاه سخن اين كه: با علم نشاءه دنيا براى انسان ها علمى نيز به مبادى برهان پيدا مـى شـود، بـرهـانى كه امكان بعث را اثبات مى كند، و استبعادى را كه منكرين نسبت به آن دارند برطرف مى سازد، پس با اثبات امكان ديگر استبعاد معنايى ندارد. و ايـن بـرهـان - بـه طـورى كـه ملاحظه كرديد - برهان بر امكان حشر بدنها است، و حـاصـلش ايـن اسـت كـه : بـدنـى كـه در قـيـامـت زنـده مـى شود، و پاداش يا كيفر مى بيند مـثـل بـدن دنيوى است، و وقتى جايز باشد بدنى دنيايى خلق شود و زنده گردد، بدنى اخـروى نـيـز مـمـكـن اسـت خـلق و زنـده گـردد، چـون ايـن بـدن مثل آن بدن است، و حكم امثال در جواز و عدم جواز، يكى است. و تـعجب از زمخشرى است كه در تفسير اين آيه گفته است: اين آيه دلالت دارد بر اين كه قـيـاس، عـمـلى اسـت صـحـيـح، بـراى اين كه منكرين معاد را توبيخ مى كند كه چرا قياس نكرديد، و با مقايسه نشاءه آخرت به نشاءه دنيا به امكان آن پى نبرديد؟ و تعجب ما از اين جهت است كه وى ميان قياس برهانى و قياس فقهى فرق نگذاشته، آنچه در آيـه شـريـفـه آمـده قـيـاسـى اسـت بـرهـانـى و مـنـطـقـى، و آنـچـه وى بـرايـش اسـتـدلال كـرده قـيـاسـى است فقهى كه (اولا آيه شريفه هيچ دلالتى بر حجيت و اعتبار آن نـدارد، و ثـانـيا قياس ‍ برهانى مفيد علم است، و قياس فقهى ) مفيد ظن است، و هيچ ربطى بهم ندارند. 🔸در روح المـعـانـى در ذيـل آيـه شـريـفـه كه فرموده : (افلا تذكرون ) مى گويد: چرا مـتـوجـه نـمـى شـويـد، كـه آن كـس كـه قـادر بـر خـلقـت نـشـاءه اول اسـت نسبت به نشاءه دوم قادرتر است، براى اين كه صنع آن كمتر است و كار كمترى مى برد، زيرا در نشاءه اول چيزى در دست نبود، ولى در نشاءه دوم مواد اصلى در دست است، و هـر مـوجودى فرمولش معين شده و الگويش مشخص گشته، و بنابر اين استدلالى كه بـا آيـه شـريـفـه كـرده انـد بـراى اعـتـبـار قـيـاس درسـت مـى شـود، و ليـكـن بـعـضـى اشـكـال كـرده انـد كـه آيـه تنها دلالت دارد بر قياس اولويت، نه بر قياس اصطلاحى، چـون آنچه در آيه آمده قياس اولويت است. ساده تر اين كه : آيه تنها مى فرمايد خدا به طريق اولى قادر بر بعث است. هـمـان اشـكـالى كـه بـه زمـخـشـرى وارد بـود بـه وى نـيـز وارد اسـت، بـه اضـافـه اشكال كه قياس در آيه، قياس اولويت هم نيست، زيرا جامع بين نشاءه اولى و نشاءه آخرت ايـن اسـت كـه : ايـن دو نـشـاءه مـثـل هـمـنـد، و مـبـداء قـيـاس اسـت كـه حـكـم امثال در جواز و عدم جواز يكى است. 🔸و امـا ايـن كـه گـفـت بـپـا كـردن نـشـاءه قـيـامـت كـار كـمـتـرى مـى بـرد، چـون مواد اصلى و فـرمـول هـر مـوجود در دست است، اين نيز ممنوع است، چون مواد اصلى همان طور كه پديد آمـدنـش احـتـيـاج به افاضه وجود دارد، بقايش نيز محتاج به افاضه وجود است، و همچنين فرمول هر موجود همان طوراصل پديده اش احتياج به افاضه الهى دارد، بقايش نيز محتاج افـاضـه او اسـت، پـس بـراى خـداى تـعـالى نـشـاءه اول و دوم هيچ فرقى ندارد، اينجاست كه بطلان قياس اولويت هم روشن مى شود. 🔸و امـا ايـن كـه گـفت: نشاءه اول بدون الگو بود، و نشاءه دوم الگو دارد، اين نيز صحيح نـيـسـت، و در حـقـيـقـت ميان مثل و مثال خلط كرده، چون بدن آخرتى از اين نظر كه بدن است 🔹ادامه دارد...🔻