بسماللهالرحمنالرحیم🌿
#فنجانی_عشق
#پارت_شصت_هشت
_من هنوزم منتظر توام..
+ولی من منتظر کسی نیستم..
_یعنی چی؟!
+یعنی اینکه همین :)
_راستی ! بنر شما رو از نرگس گرفتم و چاپ کردم و بچهها نصب کردن..
+خب؟!
_ رمز لبتاپ رو..
پریدم وسط حرفش..
+ یهجوری خودم حل میکنم..
_محیا
+خانووم
_محیا
+خانمم
_محیا
برگشتم سمتش ..
+فکر میکنم نمیشنوید.؟!
+محیاا خااانم
_میشنوم ولی نمیخوام بگم.
+چرا؟!
_چون ..
+چون چی؟!
_چون دوستت دارم
خواستم از آشپزخونه خارج بشم ..
سمت خروجی رفتم ..ولی اون هنوز ایستاده بود ..
رسیدم با مقابلش..
باصدای آروم گفت
_ببین چقدر خوبه :) خودت بیای سمتم..
حرصم گرفت
دندونهام روی هم فشردم..
نفسهام با صدا شده بود..
_محیا لطفا
+چرا اینقدر عاجزانه تلاش میکنی!
+من..
+من..دوستت داشتم..
+اومدم سمتت..
+خودت سرگرم یکی دیگه بودی..
از کنارش رد شدم و به بیرون رفتم..
+من..
+من..دوستت داشتم..
+اومدم سمتت..
+خودت سرگرم یکی دیگه بودی..
از کنارش رد شدم و به بیرون رفتم..
مزخرفترین حال ممکن رو داشتم..
چقدر منتظر شنیدن دوستت دارمهای علیآقا بودم..
اما الان که دیگه کم آوردم ؟!
موقع ناهار بود..
بابا و عمو محسن سیخهای کباب رو آماده میکردند..
مادربزرگ وپدربزرگ مشغولصحبت بودند..
خالهملیحه و مامان و نرگس و آسا داشتند وسایل سفره رو آماده میکردند..
و من..
من نشسته بودم روی تاب..
ته باغ یدونه تاب دونفره بود
مثل دختربچهها نشسته بودم و باخودم شعر میخوندم..
+
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می نکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
+
آخرین شعر این شعر سعدی رو حفظ کرده بودم..
به پیش بقیه رفتم..
#هدی_سادات🌿
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوع🚫
@farzandan_shahid