از صبح که آمده یا بهانه می گیرد یا دعوا راه می اندازد و قهر می‌کند حالا هم سرش را روی میز گذاشته و به هیچ چیز واکنش نشان نمی دهد نمیدانم چه طور سر صحبت را باز کنم به بچه ها میگویم: میخواهیم یک تمرین انجام بدهیم هر کس چشم هایش را ببندد و به دلش گوش کند که چه احساسی دارد؟ بعد در موردش صحبت کند همه باید فقط گوش باشیم و بشنویم نظر ندهیم و نصیحت نکنیم بعد خودم شروع کردم: 😩 از صبح احساس خستگی می کنم . خانه ام را باید تمیز کنم و خیلی ناراحتم که چرا کارهایم را روی هم انباشته کرده ام 😯 بچه ها با تعجب به من نگاه می کنند 😖 یک نفر دستش را بلند می کند و می گوید: من خجالت می کشم از مادرم چیزی بخواهم. آنقدر که آخر خودم کارهایم را انجام می دهم 😢 دیگری می گوید : من فکر میکنم هیچ کس مرا دوست ندارد.زنگ های تفریح همیشه در کلاس تنها هستم 😭 دیگری میگوید : من خیلی ناراحتم که درس هایم خوب نیست . نامه های دعوت به اولیا را پاره میکنم چون مادرم کتکم میزند 😶 برعکسِ روز های گذشته بچه ها در سکوت گوش می کنند 🤫 گاهی دست بلند می کنند که عرض نصیحتی داشته باشند که با ممانعت من رو به رو می شوند نوبت به او می‌رسد، سرش را از روی میز بلند می کند و می گوید : 🤐 من حسی ندارم بچه ها میگویند : مگه میشه؟! خودم وارد بحث می شوم و میگویم : بچه ها حس او از ناراحتی حرف نزدن است. با شنیدن این جمله نگاهش رنگ آشنا به خودش می گیرد. می گوید : می خواهم خصوصی بگویم خانم! برگه کاغذی به او می دهم برایم می نویسد : 😫احساس بداخلاقی دارم مادر و پدرم با هم دعوا می‌کنند 😭 ═⊰🌸💠🌸⊱═ @farzande14