• اندیشه • 1.5 ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ▫️مقدمه (18) ● ب. چرخۀ پیشرفت فرهنگی 6 ❖ عناصر این چرخه : 1• هدایت رهبری انقلاب گفته شد که شیعه در الگوی حکمرانی خویش به «مردم‌سالاری»، «نخبه‌گرایی» و «ارادۀ امام معصوم» و «ولایت فقیه» قائل است. اگر خوب تأمل کنیم، این طرح به ظاهر پیچیده تصویری از اقتدار و ظرفیت‌های اختصاصی مکتب سیاسی شیعه ارائه می‌کند. جالب‌تر، درست است که این نظام سیاسی و الگوی حکمرانی، مردمی و عقل‌گرا، واقع‌بین، زمینی و تجربه‌گرا است، ولی مکتب سیاسی شیعه با شاکلۀ اعتقادی خود تقریباً به طور کامل آن را از فضای سیاسی محض و دغدغۀ قدرت کوچ داده و در اتمسفری معنوی و ربانی مستقر نموده است. «انقلاب ما متكى به معنویات و خداست و آنهایى كه با ما موافقند كسانى هستند كه با خط توحیدى موافقند. ما باید خط معنویتى را كه براى آن انقلاب كردیم فراموش نكنیم؛ همان خط معنویتى كه با تمام بى‏عرضگى‏هایى كه در تبلیغ نمودیم، باز مردم دنیا متوجه انقلابمان شدند. و این خط معنویت است كه زورگویان با آن مخالفند» (صحیفه امام، ج‏15، ص308) اساساً «ولایت» نزد شیعه جزء غنی‌ترین مفاهیم اسلامی است. تعریف او از ولایت از غنای کلامی و هوشمندی‌های جهان‌شناختی، انسان‌شناختی، جامعه‌شناختی و زندگی‌شناختی برخوردار است. علاوه بر آن غنای اخلاقی دارد و از راقی‌ترین ارزشهای فرهنگ اسلامی نیز تغذیه کرده است و افزون بر اینها از غنای فقهی و اتصال به انضباط قدسی شریعت و استمداد از کل پیکرۀ فقه بهره‌مند است. ولی فقیه خود را تنها رهبر جامعه نمی‌بیند، تا بتوان با مباحث و ملاحظات «رهبری» به تفسیر آن پرداخت، بلکه اگر دانا و باتقوا باشد (که باید باشد) به تدریج متوجه می‌شود در بستر یک فرایند گسترده‌تری به نام ولایت الهی قرار گرفته است و اتفاقات عظیم‌تری را در پیرامون خود احساس می‌کند. می‌فهمد که با همۀ اقتدارات خیلی جاها باید ساکت باشد تا تصمیم‌ها و تقدیرهای الهی جاری شود، می‌فهمد که خیلی جاها مجرای ساری شدن سنّت استدراج الهی نسبت به دسته‌ای انسان‌های مدعی شده است. می‌فهمد که باید به اخلاق اسلامی بیاویزد و مسائل فراوانی را مراعات کند تا این آهنگ گوش‌نواز تکوین آهسته آهسته صدایش شنیده شود. می‌فهمد و می‌فهمد و ... ولی‌فقیه می‌فهمد که در برابر ارادۀ امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف پرکاهی بیش نیست. بدون هدایت او بند از بند حرکت مؤمنانه ای که این همه به آن امید بسته شده، گسسته می‌شود و بیچارگی و بی‌هدفی و حتی سرنوشت منافقان که قرآن آن را بیان کرده سراغ جامعه و حاکمان می‌آید. «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ اَلَّذِي اِسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اَللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِي ظُلُماتٍ لايُبْصِرُونَ» ﴿البقرة، 17﴾ ولی فقیه به تدریج متوجه می‌شود که باید با مردم خویش بفهمد. اگر بی‌غرض باشد متوجه خواهد شد که «فهم مردم» پایگاه قابل اعتنایی در فرایند فهم دین و فهم صلاح و فساد دارد، نه این که این فهم جای فهم‌های معتبر متخصصان را بگیرد، ولی کسی که به این منبع فیاض و بی‌تکبّر ـ «کما آمن الناس» ـ وصل می‌شود دارای حکمت می‌شود. این مائده پدیده‌ای نیست که حاکمان مغرور و مستکبر یا برخوردار از «نخوت نخبگی» بتوانند متوجه آن بشوند. ولایت فقیه ذلّت نفس می‌خواهد و ذلّت نفس معجزه‌هایی به دنبال دارد و انسان را در مدارهای استثنایی خلقت وارد می کند. ولی فقیه از حکمت تغذیه می‌کند و حکمت دانایی نیست، حکمت هوشمندی نیست، حکمت اندیشه نیز نیست، حکمت هم «حکم» است و هم یک «محکمی» خاص دارد، حکمت یک موضع‌گیری عینی و تکوینی با همۀ وجود و دارائیهای شخص است که نماد و نمایش معرفتی آن یک اندیشه است. حکمت از نوع زندگی برمی‌خیزد، نوع زندگی است. «يا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اَللّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ» ﴿محمد، 7﴾؛ یعنی حکمت. و ولی فقیه جایگاهی دارد که حکمت او از کل امّت و سوگیری مؤمنان و حیات نوینی که در آن واقع شده‌اند تغذیه می‌کند. حکمت ولی فقیه از «انقلاب اسلامی» تغذیه می‌کند. «انقلاب اسلامی» یک منبع معرفت است. ادامه ...