📖 شهدا اين قدرها هم نازنين نبودند! 🔹تلاش کردند تا به قول خودشان، ارزش‌های دفاع مقدس را تبیین کنند؛ نشستیم و دل سپردیم. تلاش کردند تا به قول خودشان، دستاوردهای دفاع مقدس را تشریح کنند؛ نشستیم و گوش کردیم. انگشت‌هایشان را تاآنجاکه می‌توانستند باز کردند و افتخار کردند که خاک ایران را حتی به اندازه یک وجب هم از دست نداده‌اند؛ نشستیم و نگاه کردیم. 🔸ما نشسته بودیم و ارزش‌های دفاع مقدس درحال تحقیق و تشریح و ترویج و تبلیغ و تبیین و تثبیت بودند. ما نشسته بودیم و خیلی‌ها دوست داشتند که ما بنشینیم و به خاطرات گوش کنیم. «بنشینیم» و از روی مین رفتن هاي داوطلبانه، از نماز شب‌های زیر منوّر، از وصیت نامه نوشتن‌های کنار اروند، از به خط زدن و به خدا رسیدن، از یخ زدن روی قله ماووت، از سوختن در سه‌راه شهادت، از قطعه قطعه شدن پشت خاک‌ریز و ... بشنویم. 🔹کارمان شده بود نشستن و شنیدن ... و چه شیرین بود و چه حالی داشت! درست مثل نشستن در خیمه های عزاداری و شنیدن مصائب و فضائل اهل‌بیت علیهم‌السلام. ثمره جهاد نسل ایستاده فریادگر، شده بود نسل نشسته یادآور. 🔸و در تمام آن سال‌ها که ما داشتیم عکس حاج همت و متوسلیان و بروجردی و باکری و خرازی را پشت کلاسورهايمان یا روی کمد‌هایمان می‌چسباندیم و صبح‌های سه‌شنبه می‌رفتیم «زیارت عاشورا با ساندیس»؛ یک نفر داشت فریاد می‌زد: «بسیجی باید در وسط میدان باشد تا فضیلت‌های اصلی انقلاب زنده بماند.» 🔹وسط میدان ما شده بود کُنج عافیتی تزیین شده با یاد و عکس‌ها و خاطرات شهدا که روزبه‌روز هم لطیف‌تر می‌شد و لطیف‌تر. این‌که چطور عاشق می‌شدند؛ چطور خواستگاری می‌کردند؛ چطور دل خانم‌هایشان را بدست می‌آوردند؛ چطور به نوزادانشان نگاه می‌کردند؛ چطور شوخی می‌کردند و ... . عجب شهدای نازنین بی‌آزاری! شهیدانی که حتی شهرام جزایری هم حاضر بود زکات اختلاس‌هایش را بدهد تا برایشان کنگره بزرگداشت برگزار شود. 🔸گفته بود: «می‌بینی این را برای حجله ام گرفته‌ام؟ قشنگه؟» اصغر شهید که شاید ۲۲ را هم پر نکرده بود و دست‌هایش، دست‌های زمخت پینه بسته‌اش، به شصت ساله‌ها می‌مانست. اصغر که شهید شد، می‌دانست روزی خواهد رسید که فقط شهدای نازنین را یاد خواهند کرد؟ آن‌ها که نه فرزندان پابرهنه جنوب شهری خمینی اند؛ نه بغض به قربانگاه آمده‌ی تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم‌آور محرومیت‌ها؛ نه شمشیر برهنه عدالت علی در برهوت ظلم و تحجر. شهدایی که به نشستن فرامی‌خوانند و گریستن و حال، نه به قیام و مبارزه و قیل و قال. شهدای نازنین؛ شهدایی که می شود عکسشان را چسباند به داشبورد زانتیا و گاز داد تا جمکران! 🔹تاآنجاکه یادم می‌آید، شهدا این‌قدرها هم که حالا می گویند نازنین نبودند. همیشه هم لبخند روی لبشان نبود. آن‌قدر مست خدا نبودند که فقر و فساد و تبعیض از یادشان برود و آن‌چنان از خوف خدا غش نکرده بودند که هیچ خوفی بر دل هیچ کس نیندازند. تاآنجاکه یادم هست ... 🔸راستی چند هزار سال پیش بود؟ تجمل‌پرست ها از بسیجی‌ها می‌ترسیدند. مفسدها و مال مردم خورها و رانت‌خوارها از بسیجی‌ها می‌ترسیدند. شهدا آدم‌های ترسناکی بودند. باور کنید به خدا این‌قدر دوست‌داشتنی بودن هم خوب نیست. باور کنید به خدا امام حسین عليه السلام هم این‌قدر دوست‌داشتنی نبود. اگر نمی‌ترسیدند از او که قطعه قطعه‌اش نمی‌کردند و اسب بر پیکرش نمی‌دواندند و آب بر قبرش نمی‌بستند و در «خیمه‌ها» محصورش نمی‌کردند. 🔹به روضه‌اش رسیدیم. حالا چه حالی دارد زیارت خواندن برای شهدایی که بعد از رفتن هم شبیه شده‌اند به عشقشان. به حسین عليه السلام که آن بزرگ گفت: «دو بار شهید شد.» «السلام علیکم یا اولیاءالله و احبّائه، السلام علیکم یا اصفیاءالله و اودّائه.» ✂️ : شهدا براي چه افقي جنگيدند؟، ص ۲۱ 👤 استاد وحيد جليلي 🌐 fatehan.net 🆔 @fatehan