خلوت سبز در دلم از غم کوچ تو شرار افتاده دل بیاد تو و آن قول و قرار افتاده به تمنای نگاه تو دل خسته من همچو گردی است به دنبال سوار افتاده هر که از گردش چشم تو خبردار شده از می لعل تو ناخورده خمار افتاده سر برآر از دل این جنگل انبوه ای سرو که دلم از غم تو زار و نزار افتاده ای مسیحای من ای پیر جوانبخت بیا نفس عاشق مسکین بشمار افتاده میل گلگشت نداریم و سر گشت و گذار دیگر از دیده ما باغ و بهار افتاده چون رسید این طرف آهسته قدم بردارید یک جهان مهر در این گوشه کنار افتاده کمر کوه شکسته است و ندارد رمقی در دل دشت ز داغ تو شرار افتاده رود بر بسته لب از بانگ و چمن گشته خموش قمری از نغمه فرومانده هزار افتاده کرده از دیده نهان جنگل مه پوش ترا خلوتی سبز میان تو و یار افتاده عطر گیسوی تو را می برد انگار نسیم که بدنبال شمیمت گل و خار افناده (هارداسان هارداسان) ای حاجی گمگشته ما این نوایی است که در کوه و کنار افتاده ماه من از وسط اینهمه مشتاق این بار قرعه بخت به نام که ؟ : مزار افتاده* علی شهودی جمعه ۱۱ خرداد ۱۴۰۳ *دیروز پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳ به روستای اوزی ورزقان رفته بودم روستایی که در ارتفاعات جنگلی آن بالگرد شهدای خدمت روز یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۳سقوط کرده بود از دیروز صحنه ها مدام از پرده خاطرم می گذشتند و آتش به تار و پودم می زدند .امروز جمعه ۱۱ خرداد ابیات بالا بر قلم جاری شد . @fatehannn