مهربان مقتدایم روزے که از ما دل بریدے و بی تاب آسمانیان از زمین پا بریده و به فوق افلاڪ پریدے را هرگز فراموش نمےڪنم ... آن روز زمین و زمان میگریست و رخت عزا مردمان شهرم را مشڪے پوش ڪرده بود ... و من ڪه تا آن زمان چنین بے تابے را تجربہ نڪرده بودم سهمم از آب و خوراڪ اشڪ بود و آه ... همگے عزادار بودیم گویا عزیزترینمان را از دست داده بودیم ... با یڪ تفاوت : "ڪسی بہ تسلاے دیگرے نمےخاست چرا ڪہ یڪ شهر در ماتم پدر نشستہ بودند " حال و روزمان در ماتمت ڪمتر از یعقوب نبود با یڪ تفاوت :" او پسر گم ڪرده و ما پدر گم ڪرده بودیم بے امید وصل ! 😔 داغ هجرانت در گوشہ قلبم لانہ کرده و از دل برون نخواهد شد تا آنگاه ڪہ در رڪاب حضرت حجت رجعت کنے و دریچہ اے از نور را دوباره بہ قلب غم زده ام بتابانے ... مهربان بےهمتایم ' بہ امید آن روز زنده مےمانم ... ~~~~~~~💔 🍃