◾️روضه شب سوم محرم ، روضه حضرت رقیه سلام الله علیها ◾️یکی از سخت ترین و عاطفی ترین مراثی ، مرثیه اولیا مخدره حضرت رقیه بنت الحسین علیها السلام است ، در کتاب نفس المهموم شیخ عباس قمی به نقل از کتاب کامل بهایی نوشته عمادالدین طبری و او از کتاب الحاویه تألیف قاسم بن محمّد بن احمد مأمونى ( از دانشوران اهل سنت ) چنین نقل میکند ، که : ◾️برای حفظ امانتداری عین مطلب را از کتاب نفس المهموم (ص ۴۱۶ ) در این مجموعه قرار میدهم . ◾️کان‏ للحسین‏ علیه‏ السلام‏ بنت‏ صغیره لها أربع‏ سنین‏ قامت‏ لیله من‏ منامها و قالت‏: أین‏ أبی‏ الحسین‏ علیه‏ السلام‏ برای امام حسین علیه السلام دختر کوچکی بود که چهار سال بیشتر نداشت ، از خواب بیدار شد وگفت پدرم حسین علیه السلام کجاست ◾️ فإنی‏ رأیته‏ الساعه فی‏ المنام‏ مضطربا شدیدا. پدرم کجاست که من اکنون او را در خواب دیدم. فلما سمعن‏ النسوه ذلک‏ بکین‏ و بکى‏ معهن‏ سائر الأطفال‏ و ارتفع‏ العویل‏، چون زنان این‌ سخن بشنیدند گریستند و کودکان دیگر هم صدا به شیون بلند کردند . فانتبه‏ یزید من‏ نومه‏ و قال‏: ما الخبر؟ ففحصوا عن‏ الواقعه و قصوها علیه‏، یزید بیدار شد و پرسید:چه‌خبر است؟ تفحّص کردند و قضیه بازگفتند فأمر بأن‏ یذهبوا برأس‏ أبیها إلیها فأتوا بالرأس‏ الشریف‏ و جعلوه‏ فی‏ حجرها، یزید گفت:سر پدرش را نزد او ببرید ، سر پدر را آوردند و دردامنش نهادند تا نگاهش به سر افتاد گفت فقالت‏: ما هذا راس ؟ این سر کیست قالوا: رأس‏ أبیک‏. گفتند : سر پدرت ففزعت‏ الصبیه و صاحت‏ فمرضت‏ و توفیت‏ فی‏ أیامها بالشام. آن دختر را دلش کنده شد و فریادى زد و بیمار شد در همان روزها در شام در گذشت. و روی هذا الخبر فی بعض التألیفات بوجه أبسط و فیه: فجاؤوا بالرأس الشریف إلیها مغطى بمندیل دیبقی، فوضع بین یدیها و کشف الغطاء عنه فقالت: و این روایت در بعض کتب‌ مفصّلتر آمده است که بر آن سر شریف دستمال و پارچه ای افکندند و پیش آن دختر نهادند و روپوش‌از آن برداشتند وپرسید ما هذا الرأس؟ این سر ازآن کیست قالوا: إنه رأس أبیک. گفتند سر پدرت فرفعته من الطست حاضنه له و هی تقول: آن سر را از طشت برداشت و در دامن نهاد و مى‌گفت؟ یا أبتاه من ذا الذی خضبک بدمائک،؟ کیست که تو را به خون سرت خضاب کرده ؟ یا أبتاه من ذا الذی قطع وریدیک؟، ای پدر چه کسی رگ گلوى تو را بریده یا أبتاه من ذا الذی أیتمنی على صغر سنی؟، اى پدر چه کسی مرا به این‌ کوچکى یتیم کرد؟ یا أبتاه من بقی بعدک نرجوه؟، اى پدر پس از تو به که امیدوار باشیم؟ یا أبتاه من للیتیمه حتى تکبر؟ اى پدر این دختر یتیم را که بزرگ ‌کند ؟ و ذکر لها من هذه الکلمات و از این قبیل سخنان نقل کند تا گوید إلى أن قال:- ثم إنها وضعت فمها على فمه الشریف دهان بر دهان شریف پدر نهاد و بکت بکاء شدیدا حتى غشی علیها، آنقدر گریه کرد چنانکه بیهوش افتاد . فلما حرکوها فإذا هی قد فارقت روحها الدنیا. او را حرکت دادند ولی او از دنیا رفته بود. فلما رأى أهل البیت ما جرى علیها أعلوا بالبکاء و استجدوا العزاء، و چون اهل بیت این بدیدند صدا به‌گریه بلند کردند و داغشان تازه شد. و کل من حضر من أهل دمشق فلم یر ذلک الیوم الا باک و باکیه. هر کس از اهل دمشق بر آن آگاه شد زن یا مرد گریان‌ شدند.