💠 شیوه واقعی حضرت کاظم (ع) عده ای به امام کاظم (ع) عرض کردند، ما به مردی گذر کردیم که فریاد می زد من از شیعیان خالص محمد و آل محمد هستم و می خواست لباسی را که در دست داشت بفروشد و می گفت: چه کسی این لباس را از من با قیمت بیشتر می خرد؟ امام کاظم (ع) فرمود: مردی که قدر خود را بداند جهد می ورزد و خود را ضایع نمی کند . آیا می دانید این مرد خود را مثل چه کسی می داند؟ او کسی است که می گوید: من مثل سلمان و ابوذر و مقداد و عمار هستم در حالی که طلب زیادی و فروش کالای خود را دارد و عیبهای کالا را بر مشتری می پوشاند و چیزی را می خرد و با سود بسیار می فروشد. آیا این مثل سلمان و ابوذر و مقداد و عمار است؟ بسیار دور است که او مثل او آنها باشد اما چه چیز مانع است که بگوید من از دوستداران محمد و آل محمد(ص) و از کسانی هستم که دوستان آل محمد(ص) را دوست دارد و دشمنان آنها را دشمن می دارد (روضه کافی/ص147/حدیث73) ✅ فضیلت امام کاظم(ع) 💠 1- رفتار حضرت با مردی که به ایشان دشنام میداد مردى بود در مدينه از نسل عمر بن خطاب که حضرت موسى بن جعفر (ع) را می آزرد و هر گاه آن حضرت را مي ديد به او دشنام مي داد و به على (ع) ناسزا ميگفت. روزى برخى از ياران و همنشينان آن حضرت عرض كردند اجازه فرمائيد ما اين مرد تبهكار بد زبان را بكشيم؟ حضرت به شدّت با اين كار مخالفت كرد و آنان را از انجام اين عمل بازداشت. آنگاه از احول آن مرد پرسيد؟ به آن ایشان عرض كردند جايى در اطراف مدينه به كشت و زرع مشغول است حضرت سوار بر مَرکب شده و به مزرعه آن مرد آمد و هم چنان كه سوار الاغش بود وارد مزرعه او شد. آن مرد عُمری فرياد زد زراعت مرا لگدمال نکن! حضرت همچنان سواره پيش رفت تا به نزد او رسيد و پياده شد و در کنار آن مرد نشست و با خوشروئى شروع به شوخى و خنده با او كرد و به او فرمود: چه مبلغ خرج اين كشت و زرع كرده‏ اى؟ گفت: صد دينار، فرمود چه مبلغ اميد دارى كه از آن به دست آوری؟ گفت: من علم غيب ندارم كه چه اندازه عايدم می شود! حضرت فرمود: من گفتم چه مبلغ اميد دارى بتو برسد؟ و نگفتم چه مبلغ بتو خواهد رسيد ؟! گفت: اميد دارم دويست دينار از اين مزرعه عايد من شود، حضرت كيسه ای در آورد كه سيصد دينار در آن بود، و فرمود: اين را بگير و زراعت تو نيز به حال خودش براى تو باقی است و خدا آنچه اميد دارى از آن عايدت گرداند. راوى گويد: آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسه زد و درخواست نمود از بی ادبيها و بدزبانيهاى او درگذرد! موسى بن جعفر (ع) لبخندى زده باز گشت، اين جريان گذشت تا اينكه حضرت به مسجد رفت و آن مرد عُمرى هم نشسته بود، همين كه نگاهش به آن حضرت افتاد گفت خدا ميداند رسالت خويش را در چه خاندانى قرار دهد رفقاى آن مرد به او گفتند داستان چيست؟ تو كه قبلا حرفهای دیگری درباره اين مرد ميگفتى؟! گفت: همين است كه اكنون گفتم قبلا اشتباه می کردم و دیگر جز اين چيزى نگويم و شروع كرد به دعا كردن برای موسى بن جعفر (ع) آنان با او به بحث و نزاع پرداختند و او نیز با آنها به نزاع پرداخت همين كه حضرت به خانه بازگشت به آن كسانى كه از او اجازه كشتن آن مرد عُمرى را خواسته بودند فرمود: كدام يك از اين دو راه بهتر بود آنچه شما ميخواستيد انجام دهید يا آنچه من انجام دادم؟ من كار و رفتار او را با آن مقدار پولى كه مي دانيد سر و صورت داده و اصلاح کردم و بدان وسيله جلویِ شَرّش را گرفتم. (ارشاد/مفید/ج۲/ص۲۳۳) ادامه 👇