4.پس چند نمونه از بیانات علمای قائل به ولایت فقیه را بگویید؟ ـ شیخ طوسی (محمد بن حسن بن علی طوسی)؛460ه. شیخ طوسی در کتاب های خود به ویژه نهایه،مهم ترین ارکان جامعه یعنی فتوا،جهاد،قضاوت،اقامه حدود و... را حق فقیهان دانسته،حتی قبول ولایت از جانب سلطان جائر را نیز برای آنان جایز می شمرد؛صدور حکم میان مردم،اقامه حدود وقضاوت میان کسانی که با یکدیگر اختلاف پیدا کردند،جایز نیست مگر از سوی کسی که از طرف سلطان حق،اجازه داشته باشد چنین کارهایی در زمانی که خودشان (ائمه معصومین)امکان انجام آن را ندارند بدون تردید به فقیهان شیعه واگذار شده است.(1) ـ شیخ مفید (محمد بن محمد نعمان)؛413ه.ق هنگامی که سلطان عادل برای ولایت در آنچه ذکر کردم ـ در این ابواب فقه ـ وجود نداشت بر فقیهان اهل حق عادل صاحب رأی وعقل وفضل است که ولایت آنچه را بر عهده سلطان عادل است را بر عهده گیرند.(2) ـ ابن ادریس حلی؛598ه.ق مقصود از احکام تعبدی اجرای آنها است یعنی احکامی که خداوند متعال مقرر فرموده است وچنان چه اجرا نشود لغو است. بنابر این مسؤولی باید اجرای احکام را برعهده بگیرد .البته هر کسی صلاحیت اجرای دستورها را ندارد،مگر امام معصوم (علیه السلام)که در صورت غیبت یا عدم قدرت به جز شیعه ای که از جانب آن حضرت منصوب شده فرد دیگری حق تصدی این مقام را ندارد شیعه ای که جامع شرایط هفت گانه علم،عقل،رأی،جزم،تحصیل،بردباری وسیع،بصیرت،امکان قیام به احکام وعدالت باشد.(3) ـ علامه حلی؛(حسن بن یوسف)؛726ه.ق مقبوله عمر بن حنظله ودگر روایات در این زمینه بر اطاق وعموم ولایت فقیهان دلالت داشته به ولایت در قضاوت واقامه حدود محدود نمی شود.(4) وی همچنین در باب زکات می نویسد :«زکات در عصر غیبت به فقیه پرداخت می شود چرا که نایب امام(علیه السلام)است وهر آن چه از شئون امام بوده به عهده می گیرد.(5) ـ فخر المحققین؛(محمدبن حسن بن یوسف)؛771ه.ق ازنظر شرع مقدس،قضاوت وولایت بر حکم،برای کسی است که صلاحیت فتوا دادن در مورد قوانین عرفی شرعی بر اشخاص معینی از انسان ها را داشته باشد که حکم او یا برای اثبات حق وحقوقی ویا استیفای حقوق مستحقی است.شروع اعمال این ولایت،همزمان با تحقق ریاست در امور دین ودنیا است.(6) ـ شهید اول؛(محمد بن مکی)؛786ه.ق در صورت حضور حاکم شرع،لازم است اجازه ایشان کسب شود؛چرا که بر همه مناصب شرعی ولایت دارد.(7) ـ محقق ثانی؛(علی بن الحسین بن عبد العالی کرکی)؛940ه.ق فقیهان ودانشمندان امامیه اتفاق کرده اند بر اینکه فقیه عادل شیعه که جامع شرایط فتوا باشد فقیهی که از او در احکام شرعی به مجتهد تعبیر می شود نایب امامان هدایت(علیه السلام)است در حال غیبت در تمام آنچه که قابلیت نیابت را داشته باشد.(8)وهمچنین به دلیلی که در شرح شرایع آمده که فقیه نایب امام (علیه السلام)ومنصوب او است،ولایت از طرف امام را در باقی اصناف بر عهده می گیرد.(9) ـ مقدس اردبیلی؛(احمدبن محمد اردبیلی)؛993ه.ق «صدور حکم»در روایت عمر بن حنظله وابی خدیجه به فقیهان تفویض شده است وآن ها «حاکم»قرار داده شده اند؛مانند این است که اقامه حدود هم به آنها واگذار شده است. علاوه بر اجماع واقتضای ضرورت،می توان به نیابت حاکم از امام (علیه السلام)استناد کرد ودلیل بر نیابت،اجماع واخباری همانند مقبوله عمر بن حنظله است ولذا هر آن چه برای امام جایز است ومی تواند به عهده بگیرد برای حاکم نیز جایز است.(10) ـ صاحب ریاض؛(علی بن محمد ابی المعالی)؛1231ه.ق هیچ اختلافی در این نیست که مراد از حاکم در عصر غیبت امام(علیه السلام)فقیه جامع شرایط فتواست.(11) ـ سید محمد جواد عاملی؛(صاحب مفتاح الکرامة)؛1226ه.ق فقیه،نایب مسلمین وسرپرست آنهاست،وبه درستی که او بر آنچه مصالح عمومی جامعه است ولایت دارد.(12) ـ ملا احمد نراقی؛(احمد بن مهدی بن ابی ذر)؛1244ه.ق هر آنچه که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)وامام(علیه السلام)ـ که حاکمان وحافظان اسلام می باشندـ بر آن ولایت واختیار دارند،فقیه نیز همان ولایت واختیار را دارد مگر جایی که دلیلی برخلاف آن وجود داشته شود(13). از بدیهیاتی که هر عامی وعالمی می فهمد وبرآن صحه می گذارد این استکه وقتی پیامبری به کسی موقع مسافرت یا وفات خود بگوید فلانی وارث من ،به منزله من،خلیفه من،امین وحجت من،وحاکم از جانب من برای شما مردم،ومرجع شما در جمیع حوادث شمااست،مجرای امور شما است،احکام شما به دست اوست او متکفل رعیت من است چنین می فهمیم که هر آنچه از آن نبی مربوط به اموررعیت وامت بوده،از برای چنین شخصی نیز بدون شک ثابت خواهدبود.چرا چنین نباشد،در حالیکه بیشتر نصوص وارد شده در حق اوصیای معصوم(علیه السلام)که بر اساس آن به ولایت وامامت آنان استدلال می شودومتضمن اثبات جمیع اختیارات پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)برای امامان (علیه السلام)است،چیزی بیش از تفاسیر مربوط به فقیهان، درنصوص نیست؛برای توضیح بیشتر بنگرید به این مثال که