صدای ناله مولا بلند شد: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» به خدای کعبه رستگار شدم...دیگه علی راحت شد خدااا. .. صدای منادی بین زمین آسمان بلند شد «تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْکَانُ الْهُدَى» تا صدای منادی رو بچه ها شنیدند دوان دوان اومدند به طرف مسجد... نگاه کردند دیدند ای وای... محراب مسجد لاله گونه ... فرق باباش رو شکافته اند... تمام صورت خونیه... روی خاکهای محراب هی صدا میزنه «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» همین جا بود صدای حسنین به ناله بلند شد ... 🔸حسن از یک طرف می کرد زاری 🔸حسین از سوی دیگر بی قراری حسنین اومدند کنار بابا ... بابا ديگه رمق در بدن نداره... زیر بغل های بابا رو گرفتند ... با فرقه شکافته آوردند به سمت خونه ... همچین که نزدیکای خونه رسیدند امیرالمومنین صدا زد حسنم ... حسینم ... بابا بچه ها بگذارید با پای خودم وارد خونه بشم.... بابا جان یاعلی شما رمق دربدن ندارید... شاید الان دخترم زینب پشت در ایستاده باشه ... نمیخام منو در این حالت ببینه ... این خون ها رو از رو صورت من پاک کنید ... () عرضه بداریم یا امیرالمومنین طاقت نداشتی دخترت زینب شما رو با صورت خونی ببینه ... کجا بودید آقا خرابه شام... وقتی سر بریده حسنیت رو برا دختر سه ساله اش آوردند ... ای وای ای وای... بمیرم تا نگاهش به سر بابا افتاد صدا زد: وای بابا ... (مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ) بابا بگو ببینم کی سر از تنت جدا کرده...بابا... کی با چوب خیزران به لب و دندانت زده بابا... (مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي) کی منو تو بچگی یتیم کرد... 🔸یتیمی درد بی درمان یتیمی 🔸یتیمی خاری دوران یتیمی بابا نبودی ببینی از کربلا تا شام چقدر تازیانه به من زدند ... بابا... دیگه طاقت ندارم.... ببین تمام بدنم کبود شده... موهای سرم سفید شده... بابا دیگه منم با خودت ببر... یاعلی سه ساله حسینت انقدر کنار بدن بابا ضجه زد یدفعه دیدند دختر یطرف افتاد... سربابا یطرف افتاد... عمه جانش زینب دوان دوان اومد نگاه کرد دید دختر جان به جانان تسلیم کرده... شعر پایان👇 🔸ناز مرا به ضربت سیلی کشید خصم 🔸بابا گمان مبر که نوازشگرم نبود 🔸تا زنده ام به جان تو مدیون زینبم 🔸جز او کسی به فکر من و خواهرم نبود