برای ؛ ؛ اى راهيان شهر نور، اين جا بقيع است اين خاك عنبر بوى مُشك آسا، بقيع است اين جا هزاران داستان، ناگفته دارد اين جا دو صد سرّ نهان، بنهفته دارد سوز جگرها بس در اين خاك بقيع است بيرون ز حدّ عقل ادراك بقيع است آيينهٔ آيين حق را قبر، اين‌جاست خاكش عجين با زهر تلخ و صبر، اين‌جاست اين خاك تا عرش خدا ره توشه دارد ركن و حطيم و كعبه در هر گوشه دارد بيمار عشق سرمدى را تربت اين‌جاست يك شهر نى، يك دهر حزن و غربت اين‌جاست اين‌جا به «كَرَّمْنا بَنِى آدم» طراز است از اين زمين تا عرشِ رحمان راه، باز است ايمان و عشق و سرِّ حق را جوهر اين‌جاست انهار نور و چشمه‌سار كوثر اين‌جاست روح عروج «اِرجعى» پوياست اين‌جا خاكش قرين با تربت زهراست اين‌جا عطرى ز بوى بقعه‌ی زهرا در اين‌جاست حزنى ز اندوه شب مولا در اين‌جاست داناى اسرار نهانِ اين جهان كو؟ فرزند زهرا، مهدى صاحب زمان كو؟ كو آن كه از هر بى نشان، دارد نشانه؟ كو آن كه باشد آگه از دفن شبانه؟ كو آن كه ريزد اشك و از سيلى بگويد با سوز دل از صورت نيلى بگويد تا از مزار مخفى مادر بگويد تا از جفاى خصم بد گوهر بگويد اى دست حق! وى حجّت خلاّق دادار! زنجير و غُل از گردن بيمار بردار ✍️ «واصل» 📍اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت https://eitaa.com/fatemi222/6620