بوی غم بوی جدایی بوی هجران می رسد
کربلا آغوش خود وا کن که مهمان می رسد
ناقه ام در گل نشته چاره ای کن یا حسین
دیر اگر آیی کنارم، بر لبم جان می رسد
حاجی زهرا علم کن خیمه هایت در منا
زین عطش آباد بوی عید قربان می رسد
خاک سرخ این بیابان بوی مادر می دهد
گوش کن آوای محزون حسین جان می رسد
گو فرات بی مروت این قدر هو هو مکن
کودک شش ماهه ای با کام عطشان می رسد
کمتر از ده روز دیگر بی برادر می شوم
روزگار عشق بازی ها به پایان می رسد
در همان لحظه که ترکیب رخت پاشد ز هم
از حرم زینب به گیسوئی پریشان می رسد
کمتر از ده روز دیگر از فراز نیزه ها
درچهل منزل به گوشم صوت قرآن می رسد
قافله سالار زینب گو شبی بر ساربان
وقت خاتم بخشی دست سلیمان می رسد
وای از هنگامهٔ وصلی که یک نیزه سوار
رو به رو با خواهری پاره گریبان می رسد
من به محمل سر برهنه تو به روی نیزه ها
نالهٔ وا غربتا تا عرش رحمان می رسد