#_روضه_اباعبدالله
آمده در قتلگه نامرد با آن خنجرش
خنجرش را کند کرده دارد آنرا در برش
زد لگد با چکمه اش بر پیکر آقای ما
موی سر را هم گرفت و کرد بازی با سرش
آمدو بر صورت آقای ما سیلی زد و
ناله زد در گوشه گودال زهرا مادرش
بر گلوی شاه دین از بس که خنجر را کشید
گشت شاکی که چرا زخمی نگشته حنجرش
آه و واویلا به روی سینه آمد بی حیا
آن طرف بر روی تل لرزید جسم خواهرش
از قفا وقتی که قاتل خنجرش را میگذاشت
در میان خیمه ها هم صیحه میزد دخترش
سوره زلزال نازل شد به دشت کربلا
آن دمی که روی نیزه رفت راس اطهرش
ساربان در آن شلوغی وارد مقتل شد و
وحشیانه می ربود آن بی حیا انگشترش
کاش پایان میگرفت این قصه در بیت اخیر
ده نفر رد میشدند با اسب ها از پیکرش
🔥الا لعنت الله علی القوم الظالمین🔥