‍ 🕌 شيخ صدوق از حاكم مرورود نقل می‌کند كه به عليه‏‌السلام رفتم، ديدم مردى ترک زبان وارد قبّه شد، بالاى سر حضرت ايستاد، با چشمى گريان به تركى گفت: پروردگارا، اگر پسرم زنده است او را به من برسان و اگر مرده است مرا از مرگش خبردار كن! ⁉️ من زبان تركى مى‏‌دانستم، به او گفتم: داستان تو چيست؟ 😢 گفت: پسرى داشتم با من در جنگ اسحاق‌‏آباد بود، او را گم كردم، خبرى از او ندارم، مادرش دائماً گريه مى‌‏كند، در اينجا دعا مى‌‏كنم، كه شنيده‌‏ام دعا در اين مشهد مستجاب است. 😔 من از حالت او متأثر شدم، دستش را گرفتم كه آن روز مهمانش كنم. 💞 چون بيرون آمديم مردى بلند قامت را ديديم، چون چشمش به آن مرد ترک افتاد، خود را در آغوش او انداخت، متوجه شد كه او همان پسر گمشده‌ی اوست كه كنار قبر آن حضرت دعا مى‏‌كرد كه از مرگ و زندگيش خبردار شود. ⁉️ از او پرسيدم: از كجا به اينجا آمدى؟ 🔎 گفت: بعد از جنگ اسحاق‌‏آباد به طبرستان افتادم و مرا يكى از اهالى ديلم تربيت كرد، چون بزرگ شدم در جستجوى پدر و مادر خود برآمدم. ✋🏼 آن پدر كه گمشده‌ی خود را پيدا كرد گفت: قسم ياد كردم كه تا زنده‌‏ام از اين مشهد جدا نشوم.¹ 🎤 کلام فقیه: ❇️ آن كس كه قبل از آمدن پدر و اظهار حاجت به درگاهش، از طبرستان وسايل سفر پسر را در آن زمان فراهم مى‌‏كند، مشكل‏‌گشايى است كه به اعتراف دوست و دشمن، به علم محيط بر گذشته و آينده، در حيات و ممات معجزه‌‏نمايى مى‏‌كند. 📌 ۱. عيون أخبار الرضا عليه‌‏السلام، ج۲، ص۲۸۸. 📚 برگرفته از کتاب به یاد بضعه‌ی خاتم، آیت الله العظمی وحید خراسانی ◻️ علیه‌السلام ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr