حکایتی از گلستان سعدی
ثروتمندزاده اى را در كنار قبر پدرش
نشسته بود
و در كنار او فقیرزاده اى كه او هم
در كنار قبر پدرش بود.
ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره مى كرد
و مى گفت:
صندوق گور پدرم سنگى است
و نوشته روى سنگ رنگین است.
مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده
و در میان قبر
خشت فیروزه به كار رفته است،
ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام
و مشتى خاك، درست شده،
این كجا و آن كجا؟
فقیرزاده در پاسخ گفت:
تا پدرت از زیر آن سنگ هاى سنگین بجنبد
پدر من به بهشت رسیده است...
#شبتون_مهدوی
@fater110