ســـــ✨ـــحـرگـاه دوازدهم وَ مَا لِي لاَ أَبْكِي وَ لاَ أَدْرِي إِلَى مَا يَكُونُ مَصِيرِي  وچرانگريم؟ در‌حالی‌كه‌نمى‏ دانم‌مسيرم‌تاكجاست؟ و مَرکــــ🐎ـــب دل را راکبی ماهر باید تا هدایت کند آن را به سمت مقصد عــــ🤍ــشــق و مَرکب چموش دل را افسار بنـــــ📿ـــدگی باید تا سر به راه شود و سر به هوا نماند و من همانم که در دل صحرای حیرانی‌ها و سرگردانی‌ها به جای دل سپردن به شما به سمت مقصد نجات دل سپرده‌ام به نفس پر هیاهو و رهسپارم به سمت مقصد ناکجـــ؟¿ــا و امان از درد نادانی و امان از عاقبت نادانی که چیزی جز نابودی نیست پس چرا ناله نزنم و فریاد نکشم؟ در حالی که نادان‌ترینم مسیر به سویت را گم کرده‌ام و ناآگاهم از راه و چاه مسیر پیش رو بارالـــ🤲🏻ـــها منم که گمگشته‌ام در بیابان بی‌حاصــ🥀ــــلی و درمانده از درد حیرانی و جان به لب آمده از تاختـــ🐎ـــن توامان نفـــ🔥ـــس پناهده شدم به تو که نجاتم دهی کبــ🕊ــــوتر بال شکسته‌ای هستم که می‌خواهم جلد بام تو باشم و آن جا تو باشی خبری از سرگشتی نیست و همانجا مقـــ🛣ـــصد است خدایا انتهای مسیر عمرم را با رحمــ❤️ــــت خودت تعیین کن نه با اعمالم که من همانم ترسیده و نالان از عاقبت کار و مسیر در پیش پس چرا نگریم که: وَ مَا لِي لاَ أَبْكِي وَ لاَ أَدْرِي إِلَى مَا يَكُونُ مَصِيرِي برگرفته از دعای ابوحمزه ثـمالـی