سلمان (رحمه الله علیه) عرض كرد:نشانه ديگرى كه در آنجا بود برايم بگو. اميرالمؤمنين عليه السلام دست خود را دراز كرد و از آستين يك شاخه گل تازه بيرون آورد و فرمود: اين همان هديه تو است كه به آن اسب سوار دادى.سلمان (رحمة الله علیه) با ديدن آن بيشتر دچار حيرت وسرگردانى شد و ناگهان صدائى شنيد كه: خدمت رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم شرفياب شو و قصّه ات را براى آن حضرت بازگو.
..