انتشار برای اولین بار سطوری درباره معصومه حائری، کسی که تار و پود بسیاری از حوادث تلخ بیت امام را رقم زد
خبر درگذشت همسر شهید مصطفی و مادر سیدحسین خمینی بهانه ای شد تا بعد از سالها نکاتی که در سینه داشتم و بی واسطه از یکی از نزدیکترین افراد به امام شنیدم را بیان کنم. می نویسم تا جایگاه مادر، چه در تعالی و چه در سقوط فرزندان را بهتر بدانیم. امثال او و عفت مرعشی(همسر مرحوم هاشمی) جایگاهی غیر قابل انکار در انحراف فرزندانشان و تحمیل هزینه بسیار به کشور و انقلاب داشته اند.
طبعا دلیل انتخاب خانم حائری به همسری توسط مرحوم مصطفی انتساب او به بیت شریف و عظیم حائری یزدی بود. پدرش آیت الله مرتضی، استاد بزرگ حوزه و پدربزرگش شیخ عبدالکریم، موسس حوزه علمیه قم در 1301 است. متاسفانه همسر و فرزندان آقا مصطفی بعد از انقلاب خون بسیاری به دل امام کردند. تاجایی که امام دستور دستگیری سیدحسین و تیراندازی به سمت او درصورت مقاومت را دادند. برادران معصومه حائری هم انقلابی نبودند و به خارج رفتند. دختر وی نیز ساکن خارج از کشور است.
ادامه داستان را از کتاب عیسای روح الله(خاطرات حاج عیسی جعفری خادم خاص امام) به قلم حقیر بخوانید
راستش حوصله مراجعه به کتاب و تطبیق ندارم اما، احتمالا بخشهای اصلی این سطور در نسخه نهایی سانسور شده و اینجا برای اولین بار منتشر می شود. اتفاقاتی تلخ که بعد از چند دهه دل ما را به درد می آورد؛ کافیست تصور کنید چه بر دل خون امامی که این صحنه ها را به چشم دیده افتاده است:
«
اتفاقاتی که برای فرزندان آقا مصطفی در بیت افتاد تأسفبرانگیز بود و من شاهد این جريانات بودم. مشکلاتی که آنها به وجود آوردند به مواردی مانند طرفداري از مادرشان افکار سیاسی خاص داشت مربوط میشد.
حسين آقا و خواهرش در ابتدا همانجا کنار امام زندگی میکردند. بههرروی
يک روز همين حسين آقا با خواهرش در مقابل امام ايستادند و حرفهایی نامربوط زدند و من خودم شاهد این جریان بودم نهایتاً حاج احمد آقا بیرونشان کرد. من خيلي به حال همين حسين آقا افسوس ميخورم. هرچند برخوردش
در بحث آداب معاشرت هم خيلي دلچسب نبود و حتی در مواردی هم زننده بود؛ اما با آن استعداد و سوادي که داشت الان بايد مرجع تقليد میشد؛ همه هم دوستش داشتند و مورد احترام امام و بیت بود. حسین تا وقتی آنجا بود امام با او خيلي خوب رفتار ميکردند؛ خيلي تحویلشان میگرفتند و کلاً خيلي مورد محبت امام بود.
ولي خب در آخرالامر این سرنوشت را برای خود رقم زد.
بههرروی ازآنجا بيرونش کردند و نزد مادرش رفت. مادرش درجماران نبود اما خود حاج احمد آقا به دستور امام در جای دیگر یکمنزل گرفته و او را اسکان داده بود. حتی باآنکه زنی مرفه و علیه امام و انقلاب بود یک مستمری هم برای مادرشان توسط امام، بهصورت ماهانه تعیین شد. امام بهواسطه اینکه ايشان همسر مرحوم مصطفي بود وظيفه خودشان ميدانستند که او را کمک کنند تا بیش از این فاصله نگیرد.
ماهانه او را من به دم منزلش که از جماران دور بود میبردم و تحویل میدادم؛ طبعاً صحبت خاصی ردوبدل نمیشد پول را به مادر سید حسین آقا میدادم و بازمیگشتم. دائيهاي حسین آقا به خاطر عقایدشان به خارج رفتند که یکی از آنها که رسما ضد انقلاب بود.
وقتی حاج احمد آقا سید حسین را جواب کرد، او به مشهد رفت و ي
ک سخنراني عليه انقلاب و امام کرد که او را گرفتند و زندانش کردند. سه ماه هم زندان بود و بعد از سه ماه حاج احمد آقا وساطت کرد و او را از زندان بيرون آورد و او را در همان منزل امام اسکان دادند. آنجا يک ماه تمام حاج مصطفي جبار زاده را گذاشتند که مراقبش بود و خوراک و مایحتاجش را تأمین میکرد. بعد از يک ماه حاج مصطفی گفت که او را يک مسافرتي ببرم تا روحيهاش را از دست ندهد. سید حسین هم از در حياط گفت من بروم بچههايم را ببينم و بيايم. رفت و ديگر نيامد. تنها وقتی حاج احمد آقا در حال احتضار بود یکدفعه آمد و ملاقاتش کرد
دکتر صدر
@fereshtehrouhafza