افتاده ای روی زمین و سر نداری در این بیابان یک نفر یاور نداری از بس جراحت بر تنت جا خوش نموده یک جای سالم در همه پیکر نداری بگذار تا که جان دهم پیش تن تو اصلا تصور کن دگر خواهر نداری در خیمه ها هر کودکی چشم انتظار است خیز و بگو عباس آب آور نداری