چکار کنیم که از گناه نفرت پیدا کنیم؟ (قسمت دوم) راه دیگری که طولانی است مستلزم این است که ما یک سری مقدمات نظری درباره ی گناه داشته باشیم تا بفهمیم و بعد روی فهم خودمان مدتی فکر بکنیم. اصلاً چرا گناه بد است؟ ما فکر می کنیم گناه ذاتاً بد نیست. خدا بدش آمده و گفته این کار را نکن و ما هم توی آن مانده ایم. نه گناه خودش بد است. می فرماید: گناه درد است. کسی که بیماری های وحشتناک را دیده، دوست ندارد آنها را بگیرد. ما باید گناه را این جوری تصور کنیم. اگر تصور نشود، مقدمات نظری میخواهد که بفهمیم بیهوده آفریده نشده ایم و گناه، از این مسیر خارج شدن و نابودی انسان است. من آن مقدمات طولانی را نمی توانم به اختصار بگویم. گناه کردن مثل این است که کسی در گروه کُر یا نوازندگی خارج بزند. کسی که گناه بکند، همه ی کائنات و تمام هستی به او برمی گردند، غضب میکنند و زندگی اش مختل میشود. روحش مختل میشود. برای شنیدن این حرفها به زندگی دیگران هم کاری نداشته باشید. این قدر خودشان را مرتب می کنند که فکر می کنیم خبری نیست. کسی که گناه میکند، از مسیر خارج میشود و مثل این است که انگشت های خودش را قطع کرده باشد. بعد می گوید: خدایا انگشتهای مرا بهم وصل کن. خوب چرا این کار را کردی؟ مقدمه ی نظری گناه کردن و گناه نکردن باید برای انسان جا بیفتد. مثلاً وقتی ما غیبت می کنیم، چرا غیبت می کنیم؟ ما در دنیا خلق نشده ایم که به بهشت می رویم یا به جهنم؟ پرسش اساسی خداوند از ما این نیست که بهشت می روی یا جهنم؟ گناه می کنی یا ثواب؟ به ما آزادی داده اند که مرتبه ی بهشت خودمان را خودمان انتخاب بکنیم نه مثل فرشته ها مجبور باشیم در مرتبه ای قرار بگیریم که خدا تعیین میکند. پس به ما آزادی داده اند که جای خودمان را در بهشت پیدا بکنیم. چون این آزادی واقعی است، ما گاهی اوقات از آن سوء استفاده می کنیم و به جهنم میرویم. پرسش اساسی خدا از ما این نیست که گناه می کنی یا نه؟ پرسش اساسی خدا از ما این است که تو از فرصت خودت، برای رسیدن به کدامیک از قله های بهشت استفاده می کنی؟ فضا این است. انسانها باید اول خودشان را در این فضا قرار بدهند. مردم فکر میکنند خدا ما را به این دنیا آورده که ما را آزمایش بکند که ببیند گناه میکنیم یا نه؟ موضوع گناه از اول جلو می آید. اصلاً برای این نیست. شما ماشین میخرید برای این است که توی دره بروید یا نه؟ می خرید تا به مقصد برسید. همه اش بنشینیم صحبت کنیم که توی دره نیفتیم. شما درست رانندگی بکن فکر رسیدن به مقصد باشید. ما فضا را باید ابتدائاً در ذهن خودمان یک فضایی قرار بدهیم که گناه از ما فاصله بگیرد. هر کس تنفر از گناه پیدا نکرد این را بگوید: من فرصت پیدا نکردم که بیندیشم که گناه چه بیراهه ای است. این اندیشیدن باید صورت بگیرد. از این که بگذریم، به تک تک گناهان می رسیم. هر گناهی قبح جزئی خودش هم قابل درک است. ما که پشت سر کسی غیبت میکنیم، او را خراب می کنیم. اکثر غیبت ها حسادت است. حسادت ها انواع و اقسام مختلف هم دارد. بنده ی خدا به ما کاری ندارد. رشد می کند و به جلوی می رود و فامیل پشت سر او حرف می زنند و خوشحال میشوند. این را بشنوند چون همه حسود هستند. حسود میخواهد عجز خودش را پشت دیگران ارضا بکند. ما درباره ی ریشه ی گناه کمی باهم صریح تر صحبت بکنیم. مثلاً بد لباس پوشیدن. مثلاً اگر کسی گدایی بکند، شخصیت خوبی دارد؟ این میگوید پول بده و این می گوید: کمی به من نگاه کن. این رفتار ناجوری است. ممکن است دلیل دیگری برای غیبت پیدا کنیم. حالا چرا بعضی مواقع ما حسود می شویم؟ فکر می کنیم خدا ناتوان است از اینکه روزی ما را بدهد و آنرا نگه دارد و دیگری حق ما را بخورد. اگر تمام عالم جمع بشوند، نمی توانند حق ما را بخورند. ما به خدا اطمینان نداریم. مثل کسی که در حرم امام رضا (ع) دعا کرده بود که وام من را جور کن تا گرفتاری هایم برطرف بشود. دیدم توی فکر است. گفتم چرا تو فکر هستی؟ گفت: دارم فکر میکنم که امام رضا (ع) از کجا می خواهد وام من را جور کند؟ ما کوتاه نظر هستیم. امام صادق (ع) می فرماید: مومن با فکر شروع می کند و بعد به حب و بغض و تنفر از گناه می رسد. کلی فکر کنید. در مورد تک تک گناهان مان به نتیجه می رسیم. مثلاً نمازمان را با تاخیر می خوانیم. ریشه ی آن را پیدا کنیم. چون همیشه یا با چوب یا با تشویق فوری کار کرده ایم. یک وقتی هم که خدا با شخصیت با ما رفتار می کند و می گوید: فوری برخورد نمی کنم. بلند شو و نماز بخوان. این را گوش نمی کنیم و با شخصیت برخورد نمی کنیم. اگر به ریشه ی تمام گناهان فکر کنیم، واقعاً خجالت می کشیم. اگر دیدیم در رفتار با گناه ناتوان هستیم، گناه را به تاخیر بیندازیم. همانطور که شیطان ثواب را برای ما به تاخیر می اندازد. همین طور عقب بیندازیم، شاید لذت از راه حلالش هم بدست مان رسید و دیگر گناه نکردیم. این یک مبارزه است. @rahasho