💢شاید عده ای شهید احمدرضا احدی را از کتاب «حرمان هور» بشناسند. از دست نوشته هایش که با گذشت سال ها، با فراز و فرودی بی مانند، خواننده را در فضای محسوس و عاطفی جبهه ها قرار می دهد و مخاطب را از پس سطور خالصانه و صادقانه اش به روح بزرگ و حزن حاکم بر قلب احمدرضا رهنمون می کند.
احمدرضا احدی تنها بیست سال در قرارگاه زمین ماند، اما چونان مردان رهی که دست از مس وجود شسته و عاشقانه طریق الله را در پیش گرفتند سیر کرد، تا جایی که دست از تعلقات دست و پاگیر و عناوین دنیوی شست و به یک باره زر شد.
هر چند که یقیناً کتاب زرین دفاع مقدس، دیگرانی مانند او را نیز در خود جای داده است، اما با توجه به انتشار دست نوشته های احمدرضا که چگونگی سیر خود را به تصویر کشیده است، جای خالی زندگی نامه اش بیش از پیش عیان شد؛ از این رو بر آن شدیم تا در حد بضاعت گوشه هایی هر چند کوتاه از خاطرات و زندگی این شهید را مورد اشاره قرار دهیم.
شهید احمدرضا احمدی نفر اول کنکور رشته تجربی در سال 1364 بود که طرح جلد کتاب نیز برگرفته از طرح کارت عضویت کتابخانه شهید بهشتی این شهید است.
🔻برشی از متن کتاب
.. دیگر نمیخواهم زنده بمانم. من محتاج نیست شدنم. من محتاج توام خدایا! بگو ببارد باران که کویر شورهزار قلبم سالهاست که سترون مانده. من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم... خدایا! دیگر طاقت ماندن ندارم. بگذار این خشکزار وجودم، این مرده قلب من، دیگر نباشد. بگذار این دیدگان دیگر نبیند، بس است هرچه دیدهاند. بگذار این گوشهای صُمّ دیگر نشنوند، بس است هرچه شنیدهاند، بگذار این دست و پاها دیگر حرکت نکنند، بس است هرچه جنبیدهاند. خدایا! دوست دارم تنهای تنها بیایم. دور از هر کثرتی، دوست دارم گمنام گمنام بیایم، دور از هر هویتی. کتاب بگو ببارد باران (مستند روایی زندگی شهید احمدرضا احدی) را انتشارات نارگل منتشر کرده است.