به عشق امام زمان
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• #آن سوی مرگ #قسمت8⃣0⃣1⃣ در ذکر قِصَصِ خائفان قصه اول شیخ کلینی به سند معتبر
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• سوی مرگ ⃣0⃣1⃣ بعد از اندک زمانی ابری بر سر ایشان پیدا شد و در سایه آن ابر می رفتند، چون بسیاری راه رفتند راه ایشان جدا شد و جوان به راهی رفت و راهب به راه دیگر رفت، و آن ابر با جوان روان شد و راهب در آفتاب ماند! راهب به او گفت که: ای جوان! تو از من بهتر بودی که دعای تو مستجاب شد و دعای من مستجاب نشد، بگو چه کار کرده ای که مستحقّ این کرامت شده ای؟ جوان قصه خود را نقل کرد. راهب گفت که: چون از خوف خدا ترک معصیت او کردی خدا گناهان گذشته تو را آمرزیده است، سعی کن که بعد از این خوب باشی.(348) قصه دوم شیخ صدوق [قدس سره روایت کرده که روزی «مُعاذِ بنِ جَبَل» گریان به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم آمد و سلام کرد. حضرت جواب فرمود و گفت یا معاذ سبب گریه تو چیست؟ گفت: یا رسول اللَّه! بر در سرای، جوان پاکیزه خوش صورتی ایستاده و بر جوانی خود گریه می کند مانند زنی که فرزندش مرده باشد و می خواهد به خدمت تو بیاید. حضرت فرمود که بیاورش. پس معاذ رفت و آن جوان را آورد. چون آن جوان بیامد و سلام کرد. حضرت جواب فرمود، و پرسید که ای جوان چرا گریه می کنی؟ گفت: چگونه نگریم و حال آنکه گناه بسیار کرده ام که اگر حق تعالی به بعضی از آنها مرا مؤاخذه نماید مرا به جهنّم خواهد برد و گمان من این است که مرا مؤاخذه خواهد کرد و نخواهد آمرزید. 📚پی نوشتها 348) کافی، ج 2، ص 69؛ بحارالانوار، ج 70، ص 361. 🌾 تعجیل درفرج صلوات 🌾 🌺 به عشق امام زمان عجل الله 🌺 https://eitaa.com/fortheOlvoeoflmamZaman 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـ ـکَ الفَــــرَج 🌷