در به در دنبال آب مى گشتيم جايى كه بوديم آشنا نبود ، وارد نبوديم تشنگى فشار آورده بود😰 «بچه ها بيايين ببينين... اون چيه؟» يك تانكر بود ، هجوم برديم طرفش اما معلوم نبود چى توشه🧐 روى يه اسكله نفتى هر چيزى مى تونست باشه😕 گفتم: « كنار... كنار... بذارين اول من يه كم بچشم ، اگه آب بود شما بخورين»😋 با احتياط شيرش رو باز كردم ، آب بود به روى خودم نياوردم 😜 یه دلِ سير آب خوردم😝 بعد دستم رو گذاشتم روى دلم نيم خيز پا شدم اومدم اين طرف😉 بچه ها با تعجب و نگرانى نگام مى كردن پرسيدند «چى شد؟...»🥺 هيچى نگفتم🤪 دور كه شدم، گفتم «آره... آبه... شما هم بخورين...»🤣 يك چيزى از كنار گوشم رد شد خورد به ديوار پوتين بود😅 ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝