°•╼﷽╾•°
📖 کتاب
#شهید_شاهرخ_ضرغام
قسمت ۴۲ از زبان همرزم شاهرخ
درگیری گروه های سیاسی ادامه داشت. فضای متشنج تابستان ۱۳۵۸ تهران آرام نشده. اما مشکل دیگری به وجود آمد🥴. درگیری با خط انقلاب در منطقه گنبد😥.
شاهرخ یک دستگاه اتوبوس🚌 تحویل گرفت. با هماهنگی کمیته، بچه های مسجد را به آن منطقه اعزام کرد، با پایان درگیری ها حدود دو هفته بعد بازگشتند. خسته از ماجرای گنبد بودیم😪، اما خبر رسید کردستان به آشوب کشیده شده😬،
گروهی از کردها از طرف صدام مسلح شدند، آنها مرداد ۱۳۵۸ همه شهرهای کردستان را به صحنه درگیری تبدیل کردند. امام پیامی صادر کرد:《به یاری رزمندگان در کردستان بروید.》❌
شاهرخ دیگر سر از پا نمیشناخت. با چند نفر از دوستانش که راننده بودند صحبت کرد. ساعت سه عصر( یکساعت پس از پیام امام) شاهرخ با یک دستگاه اتوبوس ماکروس در مقابل مسجد ایستاد بعد هم داد میزد: کردستان! بیا بالا، کردستان!😃
آمدم جلو و گفتم: شاهرخ، آخه آدم اینطوری نیرو میبره برا جنگ؟!😐 گفت: من نمیتونم صبر کنم، امام پیام داده، ما باید زود بریم اونجا. ساعت ۴ عصر ماشین پر شد. همه از بچه های کمیته و مسجد بودند، چند ماشین سواری هم همراه ما آمدند. با چندین قبضه اسلحه و نارنجک حرکت کردیم اما بیشتر راهها بسته بود.☹️
📍ادامه دارد...
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷
@frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝