°•╼﷽╾•° 📖 کتاب 🔷 قسمت ۹۲ 🟠از روحانیون فعال در جبهه بود. او از شیراز به آبادان آمد و با شاهرخ و دیگر رفقا آشنا شد. ایشان بارها با شاهرخ و دوستانش صحبت می‌کرد و از آنها میخواست که ادب را در جبهه رعایت کنند و همدیگر را با القاب زشت صدا نکنند! 🟢یکبار در خط مقدم درگیری بودیم که شاهرخ با پوتين مشغول خواندن نماز شد، این روحانی بعد از نماز جلو آمد و گفت: آقا شاهرخ برای نماز باید پوتين را دربیاری. شاهرخ هم گفت: برو حاجی! اینجا خط مقدم نبرد با دشمنه باید آماده جنگ باشیم خدا همینطوری هم از ما قبول میکنه. 🔵 این روحانی را سال‌های سال ندیدم. یکی دوسال قبل با جمع جوانان به راهیان نور آمد گرد پیری بر صورتش نشسته بود، یاد آن روزها افتادم و کلی با هم صحبت کردیم. 🔴میگفت: من حکایت شاهرخ و رفقایش را همان سال ۵۹ برای شهید آیت الله دستغیب در شیراز نقل کردم و گفتم: به برخی از این جوان‌ها باید حد جاری کرد اما آمده اند در جبهه و شجاعانه در مقابل دشمن می‌جنگند. آیت الله دستغیب نگاهی به من کرد و گفت: چه بسا اینها به جاهایی برسند که من و شما باید تلاش کنیم تا به درجه و مقام اینها برسیم. 📍ادامه دارد... ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝