عملیات عاشورا در منطقه میمک در مهرماه 63 به وقوع پیوست و شهید عبدالمجید امیدی در این عملیات شرکت کرد. عملیات عاشورای میمک متاسفانه در شب اول با شکست مواجه شد و با شروع عملیات بارش باران آغاز شد.روز دوم عملیات بود که ما متوجه شدیم که یگانها برگشته اند و جمعی از رزمندگان در پشت ارتفاعات میمک در منطقه ای بنان نیزار میمک در محاصره دشمن ماندهاند.پس از بررسی مشاهده کردیم که شهید بسطامی، زنده یاد حاج حیدر حسنی، شهید حسینی، شهید مجیدامیدی و جمعی دیگر از پاسداران ناب درجه یک در محاصره ماندهاند. رزمندگانی که در محاصره بودند از نظر امکانات غذایی نیز با مشکل مواجه بودند و بعد از برنامهریزیهایی که انجام گرفت با بیسیمشان صحبتهایی صورت گرفت و آنها هم فهمیده بودند که در محاصره هستند. تا چند روز امیدوار بودند که محاصره را بشکنند و پس از آن گفتند؛ که خودشما فکری بکنید ولی محاصره آنها تنگ شده بود.خیسی لباسها، تن زخمی برخی رزمندگان و بارش باران یک صحنه عجیبی را به وجود آورده بود. تا یک هفته به وسیله گلولههای توپ غذای مختصری به داخل نیزار پرتاب میشد و با بیسیم به آنها اطلاع داده میشد، بعد از یک هفته باطری بی سیم آنها تمام شده بود و ارتباط کاملا قطع شد. بعد از یک هفته از محاصره، شهید بسطامی و چند نفر از رزمندگان برگشتند و گفتند؛ که پشت سر هم میآمدیم که به یک گردنه رسیدیم و تیربار عراقیها روی گردنه مستقر شده بود، ما گفتیم؛ که باید با یک سرعتی خود را به این سمت پرت کنیم، نفر اول تا چهارم خود را به این سمت پرت می کنند نفر پنجم شهید عبدالمجید امیدی بود و بقیه نیز پشت سرش بودند که عراقیها متوجه میشوند و به سمتشان رگبار میگیرن چهار نفری که به سمت نیروهای خودی آمده بودند به مقر برگشتند ولی از بقیه هیچ خبری نداشتند. در میان این رزمندگان، بچههای کرمانشاه، همدان و مشهد نیز وجود داشتند.
آزوغ ادامه داد: بعد از گذشت حدود یک سال، یکی از آن رزمندگان به نام سید میرمعینی که اهل کنگاور بود برگشتند، بنده به خاطر علاقهای که به شهید عبدالمجید امیدی داشتم به کنگا ور رفتم و به سید میرمعینی سرزدم. این رزمنده کنگاوری به علت جراحاتی که در نیزار برداشته بود، از ناحیه دست و پا فلج شده بود. وقتی که سراغ شهید مجید امیدی را از او گرفتم، گفت که من و عبدالمجید با هم مجروح شدیم، در آن شب که بچهها برگشتند، عراقیها آمدند و نیزار را به آتش کشیدند، تعدادی شهید شدند و ما را هم اسیر کردند که من و شهید مجید امیدی و یک نفر دیگر را به “رمادیه” بردند. عبدالمجید مجروح شده بود منتها روی مجید حساس شده بودند و دیگر خبری از وی نشده بود و ما هم بیاطلاع از این رزمنده مجاهد بودیم. رزمنده ایلامی با اشاره به ماجرای زنده دفن کردن رزمندگان ایلامی توسط رژیم بعث گفت: دیگر از عبدالمجید امیدی خبری نشد تا اینکه امیر سرتیپ نجفی از برادران ارتشی که مسئول کمیته تفحص بود، بعد از پیگیریهای صورت گرفته به ما گفت که جمعی از عزیزان و از جمله شهید عبدالمجید امیدی که مجروح بودند، بعثیهای ملعون اینها را در همان صحن و حیاط بیمارستان رمادیه دفن کردند و موقعی که دفنشان کردند جان در بدن داشتند و زنده بودند. وی تصریح کرد: شهید جاویدالاثر “عبدالمجید امیدی” از شهدای عزیزی است که همه چشم به راه برگشت جسم عزیز ایشان هستند. ذکر نام و یاد شهید امیدی هنوز بر زبان رزمندگان هم سنگرش جاری است و منتظر بازگشت جسم پاکش هستند و یاد و خاطره شهید عبدالمجید امیدی فراموش نشدنی است. یک بار به منزل ایشان رفتیم و به پدر و مادرش سر زدیم، دیدیم که مادرش جلوی باران ایستاده بودو به ما گفت که صورت زیبای مجید الان جلوی باران باشد و من زیر سقف بنشینم؟ پدر و مادرش در فراغ جانسوز عبدالمجید دار فانی را وداع گفتند و در آغوش گرفتن جسم مجید را به سرای آخرت بردند.
راوی: دوستعلی آزوغ
✨هادیان بصیر✨
کانالی برای سخنرانان و اهل بصیرت🌀
🆔
sapp.ir/hadianebasir1 💠 سروش
🆔
eitaa.com/hadianebasir 💠ایتا
🆔
rubika.ir/hadianebasir1 💠روبیکا
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅