#شعر_معرفت قسمت_۴
#داغ_حرم 🏴🏴⚫️🏴🏴
#ائمه_بقیع شاعر:ایوب پرندآور
فکر تو ام و صحن سرایی که نداری
داغ حرمو و درد بنایی که نداری
له له زده ام تا بنشینم لب حوض و
فواره ای و آبنمایی که نداری
زوار تو حیران که چگونه بنشینند
در گوشه ی تنهایی جایی که نداری
آن قدر غریبی که نیفتاده کنارت
مشک و علم دست جدایی که نداری
بگذار که بر سر بکوبم سر خود را
با محتشم نوحه سرایی که نداری
پس میشکنم تکه به تکه دل خود را
در تکیه لبریز از عزایی که نداری
سخت است که معصوم زمین باشی و اما
عمری بخوری چوب خطایی که نداری
حالا به چه حالی بگذارم دل خود را
در گوشه ی ایوان طلایی که نداری
┄┅═✧❀💠❀✧═┅┄
لینک گروه👈
شورای ادمین گام دوم
ِلینک کانال👈
سکوی گام دوم انقلاب