#چهارشنبه_های...
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_شانزدهم
خانم حسینی قهوه سفارش داد من و لیلا
نسکافه... هنوز سفارشمون رو نیاورده
بودن که خانم حسینی گفت: خوب دخترا تحقیقتون به کجا رسید؟
لیلا مجال نداد گفت: رسید به اینجا که هر کاری دلمون خواست نکنیم و قوانین رو رعایت کنیم بعد هم شروع کرد با آب و تاب از ماجرای تصادفش گفتن و بی قانونی بعضی ادمها!!!
وقتی نگاهی به سر و وضع لیلا کردم بی اراده برگشتم گفتم: لیلا جان الان شما هم با این وضع پوششت یه فرد بی قانون محسوب میشی!
یه نگاهی بهم کرد و گفت: نه اینکه الان تیپ خودت خیلی قانون مداره! بعد هم رو به خانم حسینی ادامه داد و با اقتدار گفت:
من الان یه کم از موهام پیداست واقعا به این یه کم مو مردم آسیب می بینن! من میشم بی قانون!
ضمن اینکه به نظر من آدم دلش باید پاک باشه...
خانم حسینی لبخندی زد و گفت: ببینید دخترا
رعایت قوانین کم و زیاد نداره مثلا گاهی با یک ضربه کم یه ماشین میره ته پرتگاه، گاهی هم با یک ضربه با شدت زیاد یه ماشین فقط آسیب می بینه! که این بستگی به مقاومت ماشین ها داره و مهارت راننده دقیقا
#ضربه_خوردن_افراد-توی-یک-جامعه-بستگی
#به_مقاومت_ایمانشون_ و_مهارت_کنترلشون بر میگرده!
گاهی یه فرد با یک نگاه به قهقرا میره اما شخص دیگه ای هم هست که زیر شکنجه نم پس نمیده مثل انواع ماشین که از لحاظ مقاومت با هم فرق دارند!
❌اما نکته اینجاست که ما با وجود داشتن هر ماشینی نباید قوانین رو زیر پا بذاریم یه مثال واضحتر براتون بزنم فرض کنید همسر شما... هنوز حرف خانم حسینی تموم نشده بود که لیلا آهی کشید و گفت: داد از غم تنهایی...
خانم حسینی لبخندی زد و گفت: عجب پس مجردین!
من و لیلا لبخندی زدیم و سری تکون دادیم خانم حسینی گفت: نگران نباشین این شتریه که در هر خونه ای می خوابه
لیلا طنز آلود گفت: شتر من و نازی فک کنم توی بیابون راه رو گم کرده!
توی دلم گفتم: خوبه این لیلا می گفت امثال خانم حسینی غول اند حالا چه نمکی می ریزه! از دست این دختر احساساتی!
من گفتم: خوب خانم حسینی جان حالا مثلا نامزد داریم رعایت کم و زیاد قوانین چی میشه؟!
پاک بودن دل هم به نظرم مهم تر از ظاهره!
گفت: خوب
در نظر بگیرید نامزد شما همزمان که با شماست فقط یه کم قوانین زندگی رو رعایت نکنه چند تا پیامک به بعضی از دخترهای کلاساتون بده!
برای شما چه اتفاقی می افته؟ ‼️⁉️
مطمئنا تو زندگی شما تاثیر میذاره درسته! حالا این آقا پسر بگه من فقط چند تا پیامک دادم اتفاقی نمی افته که! یا من که دلم فقط با شماست به اینها فقط پیامک زدم چیزی نمیشه که! خوب به نظر شما چیزی نشده؟ این اتفاق کمی بوده! دل این آقا فقط با شماست و حسابش پاکه! ‼️
نگاهی به لیلا انداختم با هم چشم تو چشم شدیم چیزی که خودم تجربه کرده بودم رو چطور می تونستم ردش کنم و نپذیرم وقتی که با تمام وجود لمسش کرده بودم!!!
اشک توی چشمام حلقه زد با خودم گفتم یه کم هم می تونه زندگی آدم رو نابود کنه! درست مثل چند تا پیامک که با من همین کار رو کرد...
در همین حین بخار نسکافه داغ که جلوم گذاشته شده بود من رو به فضای داخل کافی شاپ برگردوند لیلا هم کمی خودش رو جمع و جور کرد و توی اون لحظات خودش رو با نسکافه سرگرم کرده بود...
صدای خانم حسینی ما رو دوباره برگردوند به بحث گفت: حالا نظرتون چیه؟ من با تاسف سرم رو تکون دادم و نفس عمیقی کشیدم و با بغض گفتم: درسته یه کم هم می تونه ضربه ی خودش را بزنه!
لیلا ساکت بود و کمی با دستش موهاش را زیر شال کوتاهش جابهجا کرد...
خانم حسینی ادامه داد: دخترا برای اتمام این بحث دلت کافیه پاک باشه یه سوال می پرسم که بحث جمع بشه بعد ادامه داد من قبلش معذرت میخوام ولی
به نظرتون میشه من بگم که دخترا دلتون پاک باشه حالا این نسکافه رو در هر ظرفی خوردین اشکال نداره مهم اینه دلتون پاک باشه... ‼️⁉️
ما که منظور خانم حسینی رو درست متوجه شدیم با سر تایید کردیم که نه نمیشه!
خانم حسینی گفت: پس ظاهر نه تنها بی اهمیت نیست بلکه خیلی هم مهمه درسته! من ذهنم درگیر شده بود نمی دونستم سوالم را بپرسم یا نه! می ترسیدم لیلا از سوالم سو استفاده کنه ولی واقعا این سوال برام مهم شده بود دلم رو زدم به دریا و گفتم:
ببخشید پس چرا توی قرآن که کتاب قانونه ماست میگه لا اکراه فی دین...🤔🤔
قبل از اینکه خانم حسینی فنجون قهوه اش رو سر بکشه و من منتظر جواب بودم حدسم درست از آب در اومد و لیلا گل از گلش شکفت!!!
نویسنده:
#سیده_زهرا_بهادر
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴
https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff