🌿°•بسم الله الرحمن الرحیم•°🌿 🌿رمان : تا دم مرگ رفتن آقا رسول🌿 🌿پارت : دوم🌿 بالاخره با هزار جور بد بختی از دست مامانم فرار کردم و سوار موتور شدم و رفتم اداره به محض اینکه رسیدم آقا محمد و دیدم......... اقا محمد : به به ، سلام استاد رسول ، خوبی ، چه خبر من : سلام آقا محمد ممنون خوبم خداروشکر شما چه طورین ، از من که به جز سلامتی خبری نیس خبرای دست اول پیش شماست فقط اقل محمد یه لطف بسیار کوچکی در حق من میکنید اونم اینکه به من استاد نگین شما وقتی به من استاد میگید یعنی یه ماه کار سخت بارم دارین و چهار ستون بدن من میلرزه آقا محمد : وقت دنیا رو نگیر بعدشم شما پسر زرنگی هستی میدونی باید چیکار کنی من : واقعا ، یعنی آقا محمد شما الان به من گفتین پسر زرنگ 🤩😁 آقا محمد : خیر با شما نبودم من : پس با کی بودین فقط من و شما اینجاییم آقا محمد : وقت دنیا رو نگیر بیا برو پشت میزت پرونده رو گذاشتم رو میزت بخون و یه گزارش برام بنویس بعد بیار تو اتاقم من : دیدید حس شیشم من بهم دروغ نمیگه حالا این پرونده چند ماه تموم میشه آقا محمد : وقتی شما دست از این شوخی هاتون بردارید ، هم وقت دنیا گرفته نمیشه هم پرونده زود تموم میشه ، خب حالا میری سر کارت یا ..... من : بله فقط یه سوال آقا محمد ، من وقت دنیا رو میگیرم آقا محمد : نه انگار شما نمی خوای بری سر کارت پس ..... من : نه نه الان میرم با اجازه، وقت دنیا هم آزاد شد 😅😁 آقا محمد : از دست شوخی های تو داوود : به سلام استاد رسول ، ساعت خواب😂 من : سلام آقا داوود چی شده امروز همه به من میگن استاد از الان بگم من یه ماه کار دارم بعد یه ماه بیاین کارهاتون و رزرو کنید😂 بعدشم ساعت خواب چیه وقت ناهار با زور از دست مامانم فرار کردم داوود : نه دیگ نشد الان یه استعلام کوچیک از این برگه بگیر من عجله دارم باید برم بعدشم کم به مادرت اذیت بده حرف گوش کن 😁 من : وقت دنیا رو میگیری تو با این نمکات بده ببین برگه رو بعدشم شما هم وقتی کار دارید میاد سراغ من داوود : بفرما استاد ، نه پس فکر کردی برای چی میام من : بازم که گفتی استاد 😕 وقت دنیا رو میگیری تو با این نمکات داوود : خب استادی دیگه 😂 پ . ن . ۱ : از دست استاد مون🔪😐😂