بايىما عشقش باغچه و درختَه؛ خونَهوُنِ قدیم هم که اتاقُ دورِ حياط هسترن و بِشتِه حياطَه تا اتاق.
شِلِنگ هُو اُمناهادَه پاى درخت خرما، یِه دارِ خُشك بارُمَه با خاك باغچه وَر مرَفت
متوجه يَخو سبزى بودُم كه بايي با دستُنِ پينه بستهش گوشهی باغچه اشکاشتَه و همیشه شَگو سبزی تازه مال حیاط خونه خوردن اِشَه ...
تره، جعفرى و چند بُن گُرگا كه دورِش با سنگ اشبَستَه.
ناخودآگاه دار اُمگیست و بلند بودُم تا يه گشتى تو حياط بزنُم؛ چون هيچوقت ايطو به زيبايىهای خونهی بایي توجه اُمنَکرده
همه جاى حياط درخت كاشتَه و از كنار هركدوم كه رد مَبو، عطرش گنوغُم شَكِه! زيتون، ليمو، نارنج و درخت خرمايى كه لاى تنهش همهچی پيدا شَبودَه وآويزونَه؛ دعا، هُوِ دريا،یه کم مُود لای پارچه،یه توپ پلاستيكى هم بالا گير اشكِرده!
اُنطرف خاكستر زغالى اُمدى كه چارتا سنگ دورش چيدِن؛ دوشصبح بيبي رو تابَه نُن تنیکي درست اشكرده، تَكل و حصير پهن موكردَه همه اوجا دور هم نشتريم و نون با چاي شيرين ماخا (تجسم بكن نُنِ تنیکي داغ و برشته تو دستتِن، يه كَپ بزن و يه قُلُپ چاي بره بالا)
روتوم؛ بالاي تَهتوک، دوتا بالشت هم روش ناهادن كه بخاطر شرجىِ شُو نم اشگتن؛ روتوُم دو ديغهای روش دراز اُمكشى، صداى پيش و پَنگِ مُغ كه غايهی دراز كشيدن اَزش به گوش اَخوت چقدر خوشِن؛ نور آفتابى كه از لابهلای شاخ و برگ درخت به چشمونُم شَخوه چه صحنهی زيبايى بو (با آرامشى كه اين لحظه تو وجودت تزريق اَبو احساس سبكى خاصى بهِت دست اَدِت)
گاچوک(تاب) از شاخهی کهور آويزونَه و با وزش باد آروم تكون شَخوه، انگار كه بيقرارِ حضور گُوچُو هسته تا بيان و
دورش جمع بشِن، طورى باهاش تاب شاخا و ازش لذت شابو كه براى درك وصفِش بايد تجربهش اِدبوبوت (بندِ گاچوک رو تجسم بكن كه تو دوتا دستتِن، تاب اَخاردى و اَرفتِى به اوجِ آسَمون)
حوزى وسط حياط كه حتى تابستونَم هُوى خُنك هسته؛ با چه ذوق و شوقى شوتى لباسمو در ماوا و ماجَكى داخلش؛ انقدر خاشه و حال شَدا كه دِلمو اشناخاست دگه بيايم صحرا! (به صداى خنده و قهقههاى كه اَهوندِن توجه بكن)
صداى كلنگ؛کلونگ؛ديگ از توى مُدبَخ اَهوندِنن، از دور يه سرَك اُمكِشى، بی بی اُمدى كه با عشق خوراك درست شَكِه تا بچهها و نوکُنی بيان و سفرهای چند متری تو حیاط، زیر درخت بگیزن و دور هم بِنگن و به هم انرژى و عشق هادَن (بوى خوراك توى حياط پيچيدِن)
به بايى اُمدى كه هوند بيرون، دمپايى پا اشکه و رفت سمتِ درخت ليمو، چندتا ليمو از اُن زرد و آبدارُش اشكَند و رفت داخل، عجب بوى خوشِ هواري اهوندِنن از مُدبَخ، خوردِن اَشَه خوراكِ دستپخت بىبی با ليمويى كه بايى اشكَند و سبزىِ توى حياط ...
در اَزدَنن! رفتُم در باز اُمكه، همه هوندَن؛ عجب روز خاطره انگيزى بوبوت امروز ...
چقدر دلنشينَه و آرامشبخش اين دورهمي
چقدر ساده و قشنگَه حياط خونهوُنِ قديم
چقدر مهربونى، همدلى و همبستگى موهسته
چقــــــــــدر خاشه اُن زمون
📲ڪانال ڪَپ وڪَویش احمدی
🔰به ما بپیوندید..
🆔:
eitaa.com/gapahmadi